مرقومات

مرقومات من

مرقومات

مرقومات من

طبقه بندی موضوعی

۱۰ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
در طول تاریخ اثباتهای مختلفی برای اثبات خدا پیشنهاد شده است. برخی از آنها برای افراد عادی تا حدی عجیب به نظر می رسند و بسیاری از آنها هم بارها مورد جرح و تعدیل قرار گرفته اند و اصلاح شده اند اما اثباتی که مورد توافق همه باشد قطعا وجود ندارد و هر کس با توجه به فرضیاتش ممکن است برخی از اثباتها را بپذیرد.
در واقع هرکس باید دنبال روش اثبات خودش باشد
یکی از دلایلی که من برای اثبات خدا دارم این است که برخی رخداد ها در زندگی انسان اصلا از قاعده تصادف پیروی نمی کنند. نمونه بارزش این است که معمولا هر وقت مشکلات سراغ انسان می آیند به صورت گروهی می آیند در حالی که طبق قانون احتمالات این اتفاق باید نادر باشد
مثلا دیروز همکار من در آخرهای وقت اداری به مشکلی برخورد و مجبور شد تا ساعت نه شب سر کار بماند دقیقا همان روز هم وقت دکتر برای بچه اش داشت و همان شب هم فروشنده خانه اش به او زنگ زد که بیا با هم مذاکره کنیم و سه میلیون هم با خودت بیار و همان موقع هم شارژ موبایلش تمام شده بود و در ضمن شارژ گوشی کسی که وی باید برای رفع مشکل صحبت می کرد هم تمام شده بود از دید من این خدا است که برای ما مشکلات را بسته بندی کرده و ارسال می کند
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
چند روز پیش مسافرتی پیش اومد که رفتیم نزدیکهای خمین و الیگودرز. سر راه برگشت نمی شد بی خیال خوانسار و گلپایگان شد. برای همین هم یه سری به هر دو جا زدیم. یه کباب در گلپایگان زدیم و رفتیم خوانسار. راه بین گلپایگان و خوانسار هم داره دو طرفه می شه اما هنوز رسما راه باز نشده اما می تونید از فاصله خاکی بین دو جاده وارد مسیر تازه ساخته شده بشید و تا دو سه کیلومتری خوانسار برانید
خلاصه رفتیم خوانسار
مدت کمی اونجا بودیم . خیابانهایی که درختان بلند دو طرفشان سر به هم داده بودند واقعا تماشایی بود
دست آخر هم با ارمغانی از عسل برای کسانی که دوستشان داشتیم شهر را ترک کردیم البته به جز عسل مقداری از گیاهان عجیب و غریب کوهی هم خریدیم که به درد ریختن توی دوغ و ماست و شامی و غذاهای دیگر می خوردند
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
امروز یکی از دوستان مطلب جالبی در مورد خواب دیدن گفت. یکی از فرقهای مهم خواب و بیداری اینه که در خواب حس بویایی انسان هیچوقت کار نمی کنه !
درسته ما در خواب می بینیم و می شنویم و مزه ها را می چشیم و حتی گاهی با کمک حس لامسه سرما و گرما را نیز حس می کنیم اما هیچ وقت بویی را حس نمی کنیم !
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
نوشته اند که امیر منصور بن نوح سامانی دچار ضعف بیماری شد. پزشکان بخارا از درمان وی درماندند. وی گروهی را در پی زکریای رازی فرستاد. این افراد رازی را یافتند و وی با آنها همراه شد تا به نزدیک روی جیحون رسیدند. رازی وقتی رود خروشان را دید از سوار شدن بر قایق و عبور از رود سر باز زد. هرچه اصرار کردند هم نپذیرفت و گفت خدا گفته نباید خودتان را با دست خودتان به هلاکت بیندازید. فرستاده ای نزد امیر فرستادند که رازی پشت رود ایستاده و حاضر به سوار قایق شدن نیست. امیر هدایایی برای وی فرستاد و درخواست کرد که بگذرد. اما بی فایده بود. چند بار پیکی بین رازی و امیر رفت و آمد کرد و هر بار هم هدایای بیشتری برای رازی فرستاده می شد اما رازی راضی به نمی شد سوار قایق شود. دست آخر امیر به پیک دستور داد اگر این بار راضی نشد دست و پایش را ببندید و سوار قایقش کنید. خلاصه بار فرستاده ها در بار آخر مجبور شدند دست و پای وی را ببندند و سوار قایقش کنند و از رود عبور کنند. بر خلاف انتظارشان اتفاقا رازی چندان مقاوتی نکرد و توی قایق هم بی تابی نکرد ! وقتی به بخارا رسید امیر پرسید چرا سوار قایق نمی شدی و رازی هم همان وپاسخ را داد بعد امیر گفت خب چرا وقتی به زور سوارت کردند دیگه مقاوت نکردی و نمی ترسید. رازی هم گفت چون اگر در این حالت می مردم و می رفتم اون دنیا می گفتم که من را به زور سوار قایق کردند و باعث هلاکم شدند و خدا و فرشته ها هم به من با رحمت و مهربانی رفتار می کردند اما اگر خودم سوار قایق می شدم و می مردم اون وقت مستحق عذاب و سرزنش خدا بودم.
رازی به بخارا رسید و شروع به درمان دارویی کرد اما پس از مدتی درمان دارویی نتیجه نبخشید. تا اینکه یک روز گفت می خوام یک روش درمانی جدید را آزمایش کنم. فردا باید حمام قصر را آماده کنید و دو مرکب راهوار درجه یک هم با وسایل سفر دم در محیا کنید که مرحله بعدی معالجه در حمام خواهد بود.
فردا امیر را برد حمام. خودش با امیر تنها وارد حمام شد و کمی آب گرم روی امیر بیمار ریخت. بعد کمی به او دارو داد و خودش رفت رختکن رختاش را پوشید و با یک قداره برگشت سراغ امیر و گفت فلان فلان شده حالا دستور می دی دست و پای من را ببندند و سوار قایق کنند ! الان اگر با این قداره تیکه پارت نکنم زکریا رازی نیستم ! امیر که حسابی خشمگین و وحشت زده شده بود از جایش برخواست ! زکریا شاه عریان را به سرعت رها کرد و دوید بیرون حمام و با خدمتکارش سوار اسب شد به سرعت متواری شد. امیر مدتی بعد از گرمابه خارج شد و خدمتکاران از دیدن امیر که پس از مدتها روی پای خودش راه می رفت اظهار خوشحالی کردند و امیر را به قصر بردند. امیر دستور داد بروند دنبال رازی اما هر چه رفتند وی را نیافتند.
مدتی بعد نامه ای از مرو از طرف رازی به امیر رسید. رازی نوشته بود که تحریک خشم و ترس امیر تنها راه معالجه وی بوده و دلیل کار وی تنها درمان امیر بوده اما علی رغم میل امیر با این اتفاقی که بین وی و امیر رخ داده و فحشهای آبداری که نثار امیر کرده دیگر صلاح نیست دور و بر امیر پیدایش شود. امیر نیز در پاسخ وی هدایایی برای وی فرستاد و از وی سپاس گذاری کرد.
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
محمد بن زکریای رازی را حتما می شناسید. پزشک و کاشف الکل. اما نکته ای که شاید در مورد وی جالب باشد و کمتر معروف است این است که با اینکه به خدا و معاد اعتقاد داشت اما به نبوت اعتقاد نداشت. وی دو کتاب نیز در رد نبوت نوشته است (که خود کتابها اکنون موجود نیستند) . خلاصه نظر وی این است که خدا در هر انسانی بهره کافی از عقل و فهم نهاده است که وی بتواند به راه رستگاری اخروی هدایت شود پس نیازی به فرستادن افراد ویژه ای که انسان را هدایت کنند نیست. رازی چنین می اندیشید که این خلاف حکمت و مهربانی خداوند است که انسان را برای رستگاری نیازمند انسان دیگری کند و وی را زیر دست مخلوق دیگری قرار دهد. رازی منکر معجزات انبیا و منکر اعجاز قرآن بود و در مورد تحدی قرآن گفته است که ادعای مسلمین در بی نظیر بودن قرآن بی پایه است و کتابهای زیادی وجود دارند که از قرآن بهتر و آسان تر مفاهیم اخلاقی و ماورا طبیعی را بیان کرده اند. ابن سینا در گفتگویی که با ابوریحان بیرونی داشته بر رازی می تازد و می گوید رازی با ورود به مباحث ماورا طبیعی پای از گلیمش دارز تر کرده است. وی شایسته اظهار نظر در این موارد نیست و باید به جای این اظهار نظرها به کار جراحی و آزمایش ادرار بیماران می پرداخت !
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
یکی از تفاوتهای دنیای مدرن با دنیای قدیم درک انسان از عوامل سلامتی و بیماری است. قدیمی ها اعتقاد داشتند که نوع هوا در سلامتی انسان موثر است و معتقد بودند مثلا آب و هوای مرطوب برای سلامتی انسان مضر است. یک نمونه از این نگرش منفی نسبت به هوای مرطوب روش زکریای رازی برای مکان یابی بیمارستان بغداد است. وی دستور می دهد در مکانهایی در شهر تکه گوشتهایی قرار دهند و هر محل که گوشت دیر تر فاسد شد مکان مناسب برای بیمارستان است. نمونه دوم نیز توصیفی است که ناصر خسرو برای آب و هوای اصفهان به کار می برد و می گوید هوای اصفهان به قدری خوب است که اگر میوه یا خوراکی دیگری را چند روز در هوای آزاد بگذارند فاسد نمی شود. در هر دو مورد هوای گرم و خشک کمک می کند مواد غذایی فاسد نشوند.
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
اگر نگاهی کلی به مطالب وبلاگهای فارسی بیندازید خواهید دید پر طرفدار ترین و پر تعداد ترین موضوع در مطالب اینها عشق است. سوالی که برای من مطرح شده اینه که این همه از مزایای عشق گفته می شه مثل لطفات روح و مهربانی و ... پس چطوره که ما این همه آدم عاشق داریم و این همه هم خشونت و ناهنحاری اجتماعی!
اگر اینها عشق واقعی نیست پس عشق واقعی کجاست و چیست؟ اگر هست پس اوضاع چرا اینقدر خراب است؟
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
 

 
امشب به طور اتفاقی در سایت تلگراف با تصویر بالا روبرو شدم. این وسیله که کاملا شبیه وزنه هایی است که به پای زندانی های جنایتکار  می بستند در واقع ابزاری است برای مجبور کردن دانش آموزان به درس خواندن. یک فروشگاه آنلاین این ابزار را برای والدینی که می خواهند در فصل امتحانات بچه شیطانشان را زمینگیر کنند به قیمت 75 پوند انگلیس عرضه کرده. این ابزار یک قفل تایمر دار دارد که می تواند تا چهار ساعت یچه را تا حدی زمینگیر کند و وزن توپ متصل به زنجیر نیز حدود 10 کیلو است.
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
روایت زیر یکی از روایت های مشهور است که حتی در کتب اخلاقی و عرفانی آورده می شود.روایت این است :
روزی رسول خدا در مسجد نشسته بود، مردی وارد شد و مشغول نماز گردید و رکوع و سجودش را کامل به جانیاورد. رسول خدا(ص) فرمود: او چون کلاغ بر زمین نوک زد و اگر با چنین نمازی بمیرد به غیر دین من خواهد مرد.
اما از دید من این روایت یک مشکل اساسی دارد و آن هم این است که نعوذ بالله به پیامبر اسلام عمل غیبت را نسبت داده است. در این روایت به وضوح از شخص مسلمانی پشت سرش بد گویی شده آن هم از طرف پیامبر اسلام که معصوم است! همین مطلب نشان می دهد این حدیث باید جعلی باشد. البته این به عقل ناقص ما می رسه تا بزرگان چی بگن!
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

عالم

یکی از بستگان ما پس از تصادفی که با موتورسیکلت کرد و ضربه ای به سرش وارد شد دیگر از مزه هیچ غذایی لذت نمی برد. برای این بنده خدا مزه همه ی غذا شبیه مزه خاک است و به همین دلیل هم بسیار لاغر شده. اگر به زبان عرفا صحبت کنیم در واقع ایشان در عالم بی مزگی زندگی می کند. اینطور است که دو نفر در کنار هم هستند اما در دو عالم مختلف زندگی می کنند.یکی در عالم مزه ها و دیگری در عالم بی مزگی این رخداد نشان می ده که چطور دنیای دو نفری که در دو عالم مختلف هستند با هم متفاوته..
  • nasser mmn