مرقومات

مرقومات من

مرقومات

مرقومات من

طبقه بندی موضوعی

۱۲ مطلب در مرداد ۱۳۸۹ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
در این نوشته هم قبلا چند تصویر از همین نوع گذاشتم.
[caption id="attachment_448" align="aligncenter" width="604" caption="کوزه چینی قرن هشتم هجری آستانه شیخ صفی الدین اردبیلی"]کوزه چینی قرن هشتم هجری آستانه شیخ صفی الدین اردبیلی[/caption]
[caption id="attachment_449" align="aligncenter" width="604" caption="بشقاب چینی قرن هشتم هجری آستانه شیخ صفی الدین اردبیلی"]بشقاب چینی قرن هشتم هجری آستانه شیخ صفی الدین اردبیلی[/caption]
[caption id="attachment_450" align="aligncenter" width="604" caption="مهرهای قلتکی هزاره اول پیش از میلاد"]مهرهای قلتکی هزاره اول پیش از میلاد[/caption]
[caption id="attachment_451" align="aligncenter" width="604" caption="سردیس از جنس سنگ لاجورد ساخته شده در دوره هخامنشی"]سردیس از جنس سنگ لاجورد ساخته شده در دوره هخامنشی[/caption]
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
[caption id="attachment_433" align="aligncenter" width="300" caption="دستگیری ژیگولوها - از آرشیو روزنامه اطلاعات در اطلاعات 80 سال"]دستگیری ژیگولوها - از آرشیو روزنامه اطلاعات در اطلاعات 80 سال[/caption]
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

حکمتی از انجیل

درخت سالم میوه خوب میدهد و درخت فاسد میوه بد
درخت سالم نمی تواند میوه بد بدهد درخت فاسد نیز میوه خوب نمی دهد
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

[caption id="attachment_414" align="aligncenter" width="717" caption="دار آباد مرداد 89"]تصاویر عریض هستند. برای دیدن در اندازه اصلی روی آنها کلیک کنید.دار آباد مرداد 89[/caption]
[caption id="attachment_415" align="alignnone" width="717" caption="دار آباد مرداد 89"]دار آباد مرداد 89[/caption]

[caption id="attachment_419" align="aligncenter" width="430" caption="دار آباد مرداد 89"]دار آباد مرداد 89[/caption]

  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

سعدی

در تاریخ ایران شاعر مداح زیاد داشتیم اما اینکه یه شاعر بر شاه زمان خود فخر فروشی کنه که از بخت اقبال بلند اون شاهه که شاعر در زمان اون زندگی می کنه فقط از یه نفر مثل سعدی بر میاد :
هم از بخت فرخنده فرجام توست که تاریخ سعدی در ایّام توست
که تا بر فلک ماه و خورشید هست در این دفترت ذکر جاوید هست
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

فکر نقاد

تجربه شخصی من (و حتما خیلی های دیگه) نشون می ده در طول سالهایی که عمر و وقت مفید اکثر جوانان در اختیار دستگاه عریض و طویل آموزش و پرورش است اکثر عمر دانش آموزان تلف می شه.یکی از موارد بسیار مهمی  که باید در طول همین دوره طولانی به دانش آموزان یاد داده بشه (و البته نمی شه) اینه که بتونن در مورد یک موضوع به صورت منطقی و درست فکر کنند و از اون مهمتر بتونند یک مطلب رو تحلیل و نقد کنند و انواع مغالطه را تشخیص بدهند.
این عدم توانایی باعث می شه دانشجویان و دانش آموزان ما در تمام عمر به سادگی فریب بخورند و ذهنشون از تفکر درست ناتوان بشه . از عوارض مهم این بیماری اینه که ذهن مردم ما پر است از تناقضات. من در سالهای آخر دانشگاه (که واقعا دیره) با خوندن کتابهایی که البته جزو دروس ما نبود تا حدودی با روش تفکر نقادانه آشنا شدم.از اون موقع شروع به بازنگری به افکار و دانسته های خودم کردم و هر چیز جدیدی هم که یاد می گرفتم سعی می کردم با این عیار بسنجم.کم کم متوجه شدم بخش زیادی از اطلاعاتی که از طریق رسانه ها به مردم منتقل می شه(حتی توسط کارشناسها ) نادرست و مغالطه آمیزه.مردم هم به صورت مداوم آماج بمباران این اطلاعات نادرس و متناقض و گاهی بی ارزش هستند و این باعث می شه قدرت تفکر و تصمیم درست ازشون گرفته بشه. چند نمونه از مغالطات مهمی که از دید من بسیار خطرناک هستند را مثال می زنم تا منظورم روشنتر بشه.
نمونه نخست از حرفهای بی ارزشی که هنوز هم توسط بسیاری از کارشناسان تربیتی تکرار می شه این قاعده است که در تربیت کودک باید حد وسط را در خشونت و نرمی نگهداشت . گاهی هم اینطور بیان می شه که هم باید در مواردی نسبت که کودک مهربان بود و هم گاهی خشن. مشکل نخست این بیان اینه که در حالت اول و بعضا در بیان دوم کارشناس حد وسط را نمی تواند مشخص کند. مشکل دوم این فرض خطاست که حد وسط یعنی درست, که فرضی باطله. به سادگی میشه دید که مردم واقعا چیز زیادی از حرفهای این کارشناسان تربیت که اکثرشون هم روحانی هستند دستگیرشون نمی شه و اگر هم از ظن خود به حرفهای اینها عمل کنند نتیجه درستی نمی گیرند.
حالا بد نیست نظر کارشناسان واقعی تربیت رو بگم تا ببینید گزاره درست تر در این مورد چیه. کارشناسان تربیتی به جای  این اصل مبهم  می گن نه باید به بچه بی حرمتی کرد و او را تحقیر کرد و نه باید بیش از یک بچه به او احترام گذاشت(به یاد بیارید آقا و خانم صدا کردن بچه های سه چهرا ساله توسط والدین).
در هر دو حالت بچه دچار اختلالت رفتاری می شه. به ویژه در حالت دوم بچه به مقدار زیادی از احترام عادت می کنه و بعد که وارد جامعه می شه چون مقدار کافی احترام دریافت نمی کنه ناهنجاری ایجاد می کنه. جالب اینه که اکثر خانواده هایی که با سواد هم هستند دچار مشکل دوم می شن.چرا ؟ چون کارشناسان نادان به جای بیان قاعده درست یکی از این سه گزاره نادرست را یادشان دادند :
  • در تربیت کودک باید حد وسط را در خشونت و نرمی نگهداشت
  • هرچه به بچه بیشتر احترام بگذارید او بهتر احترام گذاشتن را یاد می گیرد
  • بچه باید در شرایط سخت زندگی کنه تا مقاوم بشه
نمونه دوم در حقیقت یک تناقض رفتاریه. به احتمال زیاد از ناهنجاری های استادیومهای فوتبال و در بین بازیکنان خبر دارید. درگیری ها خونین تماشاگران , دو پینگ , تهمت ها مختلف به داوران , بازیکنان و مربیان. تباه شدن تقریبا تمام اصول اخلاقی در بین بازیکنان و اهالی فوتبال.البته این مسایل علتهای متعددی دارند اما من می خوام توجه شما رو به رفتار متناقض بزرگان جامعه جلب کنمو بزرگانی که دایم در سخنرانی هاشون و مصاحبه هاشون اینطور می گن که برد و باخت مهم نیست بلکه اخلاق ورزشیه که مهمه. اما نمونه هایی از رفتارهای متناقضی که تاثیر این حرفهای خیر خواهانه رو خنثی می کنه اینهاست :
  • توزیع جوایز بسیار گرانقیمت در بین تیمهای برنده و مدال آوران (به یاد بیارید جایزه های صد میلیونی به المپیکی های مدال اور)
  • کاهش بودجه ورزشهایی که مهمند اما هنوز مدال آور نشده اند و یا پرهیز از فرستادن آنها به مسابقات (برای یاد آوری این مورد باید به دوازده سیزده سال پیش برگردید که تربیت بدنی تصمیم گرفت رشته هایی که مدال نمیارند رو به المپیک نفرسته)
  • دادن پیامهای هیجان انگیز و غرور آمیز توسط سیاستمداران بعد از برد تیم یا کسب مدال
  • گذشت از خطاهای اخلاقی بازیکنان مهم تیمها برای کسب نتیجه (به یاد بیارید درگیری بازیکن تیم ملی فوتبال با تماشاگر)
برای آگاهی از نمونه های این رفتار ها می تونید به کتب جامعه شناسی مراجعه کنید.
یک نمونه دیگر از رفتارهای متناقض تبلیغ این مطلبه که کنکور همه چیز نیست و جوونها می تونند با یاد گرفتن مهارتهای شغلی هم به موفقیت برسند و از طرف دیگه همیشه افراد موفق در المپیادها و دانشگاهها به عنوان نخبه معرفی بشن( نه کسانی  که تونستند گره ای از کار جامعه را باز کنند یا در شغل خود دارای حسن شهرت شده اند مثل یک صافکار معروف و یا یک گچکار کار درست)
نمونه سوم استفاده رباخوارانه از تاریخ و دیگر علومه .
حتما شنیدید که گاهی برخی روحانیون به عنوان افتخار بیان می کنند که مردم همیشه گوش به فرمان روحانیت بوده اند وفقط برای روحانیت است که حاضر به جان فشانی هستند.اما اگر این اصل را یعنی تبعیت کامل مردم از روحانیت را بپذیریم باید بپذیریم که بخش اعظم انحرافات و عقب افتادگی مردم هم ناشی از کوتاهی روحانیت است.اما روحانیون این نتیجه را نمی پذیرند! یعنی فقط بخشی از قضیه را که به نفعشان هست بیان می کنند. البته ضمن احترام و علاقه به روحانیون باید بگم از دید من واقعیت اینه که مردم همیشه گوش به فرمان روحانیت نبوده اند!در دوره هایی از تاریخ روحانیون واقعا در انزوا بوده اند و حرف اونها در بین مردم چندان پذیرفته نمی شده مثلا در اوایل حکومت محمد رضا شاه.
نمونه دیگر از استفاده ربا خوارانه استفاده از یک اصل علمی مثلا برای تایید حکمی در دین وباطل دانستن اصلی دیگر که مخالف حکم دینی است.علمای دینی ما به طور مثال به کرات از نتایج علم پزشکی در مواردی که موید گزاره ای دینی است استفاده می کنند(مثل روزه و  توصیه به کم خوری آرام خوردن , تفاوتهای مردان و زنان و ...) اما به شدت از برخی از نتایج بدست آمده از روانشناسی , جامعه شناسی گریزانند. بدون توجه به این نکته که ارزش علمی این نتایج علمی یکسان است. اگر حکمی که به نفعتان است را استفاده کردید باید به حکمی که به ضررتان هست هم تن دهید.در ضمن نظرات در علوم تجربی در معرض تغییرند.  توصیه من این است که اصولا باید دینداران از استفاده از نتایج علوم تجربی برای تایید احکام دینی و اخلاقی خودداری کنند. اصلا اخلاق و علم تجربی در دو حیطه مختلف هستند.
نمونه چهارم قاطی کردن دو علم است که مبانی و اهداف ذاتا مختلف دارند.نمونه بارز آن که معمولا توسط دانشمندان علوم تجربی صورت می گیره خلط بین علم تجربی و اخلاقه.مدتی پیش در تلوزیون دیدم که یک کارشناس مردم شناس در مورد رسوم نوروز صحبت می کرد و در ضمن بیان برخی رسوم مجری به وی گفت که فکر نمی کنید برخی از این رفتار ها ناشی از خرافات و نادرست باشه. کارشناس نادان پاسخ داد ما در مردم شناسی خرافات نداریم و این رسوم همه خوب هستند. دقت کنید!
اصولا قضاوت در مورد خوب و بد ناشی از ارزشهای اخلاقی است و ربطی به علم تجربی ندارد و البته علم مردمشناسی بر اساس مبنایش اصلا نمی تواند در مورد خرافات و خوب و بد نظر بدهد.اشتباه دیگر این کارشناس این بود که فرض می کرد هرچه وجود دارد یا لا اقل هرچه در علم مردمشناسی مورد مطالعه است خوب است. کسی نبود از این مجری بپرسد آیا قربانی کردن بچه ها برای خورشید هم چون مورد مطالعه مردمشناسی است چیز خوبی است ؟
گروه دیگری از روانشاسان هم دچار این خطای خلط اخلاق و علم تجربی می شن. مثلا می گن فلان قاتل چون عصبانی بوده و فلان هرمون در مغزش ترشح کرده و خشونتش طبیعی بوده پس گناهی مرتکب نشده در حالی که اصولا علم اخلاق برای خارج کردن انسان از وضعیت طبیعی و حیوانی به وضعیت والاتر آمده است.بسیاری از دانشمندان هم این فرض خطا را در ذهن دارند که طبیعی یعنی خوب !
نمونه پنجم معادل گرفتن "علمی بودن" و" درست بودن" است. مثلا کارشناسی می گوید فلان مطلب علمی نیست و منظورش این است که درست نیست در حالی که علمی همیشه معادل درست نیست و البته غیر علمی هم معادل اشتباه نیست. موضوعات زیادی هستند که علمی نیستند اما درست هستند از جلمه اکثر اصول اخلاقی
به صحبتهای مردم و حتی کارشناسان دقت کنید خواهید دید که معمولا دچار این مغالطات و بسیاری اشتباه های دیگر هستند که خودتان با دقت آنها را خواهید یافت.
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

بدون شرح

این بخشی از خبر مربوط به محاکمه هویدای معدوم است که در کتاب اطلاعات 80 سال جلد 2 دیدم :

متن محاکمه

  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
حکیم فردوسی در داستان جنگ رستم فرخزاد با  سعد ، نامه ی رستم فرخزاد در مورد پیش بینی رخداد های آینده را به برادرش چنین نقل می کند. (برای اختصار برخی ابیات را من حذف کردم)
بدانست رستم شمار سپهر
ستاره شمر بود و با داد و مهر
همی‌گفت کاین رزم را روی نیست
ره آب شاهان بدین جوی نیست
بیاورد صلاب و اختر گرفت
ز روز بلا دست بر سر گرفت
یکی نامه سوی برادر به درد
نوشت و سخنها همه یاد کرد
نخست آفرین کرد بر کردگار
کزو دید نیک و بد روزگار
دگر گفت کز گردش آسمان
پژوهنده مردم شود بدگمان
دریغ این سر و تاج و این داد و تخت
دریغ این بزرگی و این فر و بخت
کزین پس شکست آید از تازیان
ستاره نگردد مگر بر زیان
برین سالیان چار صد بگذرد
کزین تخمهٔ گیتی کسی نشمرد
ازیشان فرستاده آمد به من
سخن رفت هر گونه بر انجمن
که از قادسی تا لب جویبار
زمین را ببخشیم با شهریار
وزان سو یکی برگشاییم راه
به شهری کجاهست بازارگاه
تو پدرود باش و بی‌آزار باش
ز بهر تن شه به تیمار باش
چو با تخت منبر برابر کنند
همه نام بوبکر و عمر کنند
تبه گردد این رنجهای دراز
نشیبی درازست پیش فراز
نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر
ز اختر همه تازیان راست بهر
چو روز اندر آید به روز دراز
شود ناسزا شاه گردن فراز
بپوشد ازیشان گروهی سیاه
ز دیبا نهند از بر سر کلاه
نه تخت ونه تاج و نه زرینه کفش
نه گوهر نه افسر نه بر سر درفش
به رنج یکی دیگری بر خورد
به داد و به بخشش همی‌ننگرد
ز پیمان بگردند وز راستی
گرامی شود کژی و راستی
پیاده شود مردم جنگجوی
سوار آنک لاف آرد و گفت وگوی
کشاورز جنگی شود بی‌هنر
نژاد و هنر کمتر آید ببر
رباید همی این ازآن آن ازین
ز نفرین ندانند باز آفرین
نهان بدتر از آشکارا شود
دل شاهشان سنگ خارا شود
بداندیش گردد پدر بر پسر
پسر بر پدر هم چنین چاره‌گر
شود بندهٔ بی‌هنر شهریار
نژاد و بزرگی نیاید به کار
به گیتی کسی رانماند وفا
روان و زبانها شود پر جفا
از ایران وز ترک وز تازیان
نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود
سخنها به کردار بازی بود
همه گنجها زیر دامن نهند
بمیرند و کوشش به دشمن دهند
نه جشن ونه رامش نه کوشش نه کام
همه چارهٔ ورزش و ساز دام
پدر با پسر کین سیم آورد
خورش کشک و پوشش گلیم آورد
زیان کسان از پی سود خویش
بجویند و دین اندر آرند پیش
نباشد بهار و زمستان پدید
نیارند هنگام رامش نبید
چو بسیار ازین داستان بگذرد
کسی سوی آزادگی ننگرد
بریزند خون ازپی خواسته
شود روزگار مهان کاسته
دل من پر از خون شد و روی زرد
دهن خشک و لبها شده لاژورد
چنین بی‌وفا گشت گردان سپهر
دژم گشت و ز ما ببرید مهر
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
عرفا معمولا راه دل را بر راه عقل برای رسیدن به خدا ترجیح می دادند و البته خیلی ها شون هم افراط می کردند. در این میان دلیلی که حکیم نظامی برای ترجیح راه دل می آورد جالب است. نظامی در مخزن الاسرار می گه عقل آدم  قبل از چهل سالگی کامل نمی شه بنا براین برای اینکه تا چهل سالگی معطل نشی باید راه دل و دلدادگی را بر گزینی !این هم اصل شعر :
طبع که باعقل بدلالگیست
منتظر نقد چهل سالگیست
تا به چهل سال که بالغ شود
خرج سفرهاش مبالغ شود
یار کنون بایدت افسون مخوان
درس چهل سالگی اکنون مخوان
دست برآور ز میان چاره جوی
این غم دل را دل غمخواره جوی
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

انشا تاریخی

سال سوم دبیرستان بودیم.آقای شهسواری معلم ادبیات برای انشا گفته بود باید یک داستان بنویسید.توی یک کلاس چهل نفری احتمال اینکه نوبت ما بشه انشا بخونیم خیلی بعید بود.در عمل هم در طول دوره دبیرستان من فقط یک بار انشا خوندم.اما وقتی تو مدت زنگ ناهار من و علی ضیایی و شروین روی نیمکتهای کنار کتابخونه نشسته بودیم یه فکری به سر علی ضایی زد که تصمیم گرفتیم توی همون چهل و پنج دقیقه باقیمانده اون انشا رو بنویسیم.
(توضیح: ما یه زنگ تفریح بلند مدت به مدت یک ساعت داشتیم که زنگ ناهار بود و بعدش یک جلسه کلاس داشتیم . کتابخونه مدرسه ما در ساختمانی بود که یک ضلعش کتابخونه بود و دو ضلعش آزمایشگاههای فیزیک بودند و وسط سالن هم یک محوطه باز بود در کنار کتابخانه نیمکتهایی بود برای کسانی که هم می خواستند مطالعه کنند و هم احیانا گپ بزنند به درد می خورد و یه جوری پاتق بود این ماجرا هم از روی همین نیمکتها شروع شد)
فکر علی ضیایی این بود که یک داستان بنویسیم که شخصیتهاش بچه های کلاس باشند. البته نه داستان واقعی بلکه یک داستان افسانه ای و طنز که نقش بچه ها با توجه به القاب یا قیافه های اونها تعیین می شد.
[caption id="attachment_347" align="alignleft" width="170" caption="علی ضیایی"]علی ضیایی[/caption]
به سرعت دست به کار شدیم. یادم نیست کاغذ و قلم رو از کجا گیر آوردیم. خط کلی داستان رو سه نفری به سرعت تعیین کردیم و علی ضیایی تکه اول , من تکه دوم و شروین تکه سوم رو نوشت.
داستانی که نوشتیم ماجرای سه دزد دریایی بود (که ما سه تا بودیم) که سفری به شرق دور رو شروع می کردند و در راه هم از افریقا رد می شدند.ما سه تا هم فرماندهان کشتی ها بودیم.جزییات ماجرا ها رو یادم نیست اما برخی از نقشها رو یادم میاد.
شاهین ظهیر اعظمی که سبیل کلفتی داشت فرمانده یک کشتی دزد دریایی بود که در راه باهاش می جنگیدیم.محمد حقیقی را ما در جایی اسیر می کردیم و در انتهای داستان به امپراتور چین می فروختیم. امپراتور چین آرش طالعی بود که مادرش ژاپنی بود و این نقش حسابی بهش میومد.یکی از بچه ها هم نقش یک برده افریقایی رو داشت(تقریبا نیمی از بچه ها توی داستان یه
نقش با مزه داشتند).
تا قبل از اینکه شهسواری بیاد سر کلاس برخی از بچه ها از موضوع انشا خبردار شدند و با آشنایی که نسبت به ماها داشتند می دونستند که کرکر خندس برای همین بعد از آمدن شهسواری با اصرار ازش خواستند که ما سه تا انشا رو بخونیم.چون انشا طولانی بود هر کدوم یه بخشیش رو خوندیم و بچه ها واقعا سراپا گوش
[caption id="attachment_348" align="alignleft" width="170" caption="شروین"]شروین[/caption]
بودند و کلی هم خندیدند نکته منفی این انشا این بود که شروین اخرش رو سوریالیستی کرد و باعث تخریب انشا شد و نهایتا فکر کنم شونزده شدیم. بقایای این انشا هنوز هم باید دست علی ضیایی باشه اما هر دفعه گفتیم بیار گفته باید پیداش کنم!
  • nasser mmn