مرقومات

مرقومات من

مرقومات

مرقومات من

طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب در بهمن ۱۳۸۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
قضیه حکم تحریم تنباکو را حتما شنیده اید.یاد آوری این جریان برای خیلی ها غرور آفرین و امیدوار کننده است.از دید خیلی ها این حکم سیلی محکمی بر صورت استعمار بود. البته این تحلیل درست است.متن حکم چنین بود:

الیوم استعمال توتون و تنباکو بای نحو کان حرام و در حکم محاربه با امام زمان است.

می بینید که یک مجتهد استعمال توتون و تنباکو را دشمنی و محاربه با امام زمان می داند.از دید مردم این حکم به قدری تکان دهنده بود که نمی شد از آن تبعیت نکرد. حال به این حکم آشنا دقت کنید:

پیامبر اعلام می کند دروغ گویی حرام و در حکم دشمنی با خداست ،

اکثر مردم به این حکم بی توجهند ! چرا؟
آیا این نشان دهنده یک بیماری دینی و اجتماعی نیست؟ مردم حکم یک مجتهد را بالاتر از پیامبر و دشمنی با امام زمان را خطرناک تر از دشمنی با خدا می دانند! وجدانتان را قاضی کنید ! آیا این نشان دهنده رسوخ یک بیماری مهلک در اعتقادات مردم نیست؟هنوز هم فکر می کنید باید از عملی شدن حکم تحریم تنباکو خوشحال باشیم؟
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

سمنقور

سمنقور جانوری است به شکل سوسمار که توی عطاری ها پیدا می شه  و در طب سنتی کاربرد داره. قدیمی ها این جانور رو نوعی ماهی می دونستند.اندازه نمونه هایی که من از این جانور دیدم کمی بزرگتر از مارمولکهای خانگی است. قدیمی ها از این ماهی برای افزایش نیروهای 18+ استفاده می کردند. در نوشته های عبید زاکانی هم اسمی از این ماهی در یک داستان 18+ آمده است.
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

کلمه خدا

مریم ، باکره بود .  مریم عیسی را متولد کرد.  عیسی کلمه خدا بود.
محمد (ص)، عامی  بود.  محمد  قرآن را متولد کرد.    قرآن نیز کلمه خدا بود.
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

یکی از روزهایی که با آقای روحانی کلاس داشتیم من خیلی دیر به دانشکده رسیدم به همین دلیل پیش خودم گفتم حالا که نزدیک نیم ساعت از شروع کلاس گذشته خوب نیست برم سر کلاس. رفتم تو کتابخونه و خودم رو با کتابها مشغول کردم تا کلاس بعدی شروع بشه.وقتی کلاس تموم شد از پنجره کتابخونه دیدم بچه های کلاس اومدن توی محوطه فضای سبز دانشگاه و دارند با استاد روحانی عکس یادگاری می گیرند.سریع دویدم بیرون و رفتم کنار اونها که من هم تو عکس باشم. توی اون شلوغ پلوغی رفتم نزیک استاد وایسادم. عکس رو که انداخت بچه ها جابجا می شدند که یک عکس دیگه بندازند.یه دفعه چشم استاد افتاد به من و گفت شارلاتان سر کلاس نیومدی حالا اومدی با ما عکس بندازی ! این حرفو که زد همه زدند زیر خنده.

این استاد روحانی شخصیت جالبی داشت.یه وقتهایی گریزهای کوتاهی می زد به ادبیات و مطالب جالبی می گفت.یادم میاد بعد از کلاس بعضی وقتها می رفت چهار زانو روی میز می نشست و پیپش رو روشن می کرد.بعضی از بچه ها در مورد ادبیات و شعر ازش سوال می کردند و استاد هم جوابشون رو می داد.

یه دفعه داشت در مورد این صحبت می کرد که دیتابیس چه محصولیه که استفادش هم نیاز به تخصص داره و اینکه خارجی ها زحمت کشیدند که چنین محصولاتی تولید می کنند.مکثی کرد و پرسید تا حالا کسی از شما با هواپیما رفته رشت؟ گفت از اون بالا حتما شالیزارها رو دیدید که کیلومترها دشت رو سبز کردند.گفت اون سبزی حاصل شالی هاییه که دانه به دانه ، چند بار تاکید کرد دانه به دانه ، به دست مرد و زنهای شالیکار شمالی در زمین کاشته شده اند و ما کیلو کیلوی اون رو می خوریم و هیچ تولیدی مفیدی نداریم.چند ثانیه ای سکوت کرد و تو چشم ما ها خیره شد و بعد دوباره برگشت سر درس.

اون موقع که ما با استاد روحانی کلاس داشتیم تازه java 2 ارایه شده بود و خیلی هم طرفدار پیدا کرده بود.آقای روحانی هم از تاثیر جو تبلیغاتی روی دانشجو ها و مشغول شدن اونها به ظواهر تکنولوژی خیلی خوشش نمی اومد ، برای همین گهگداری یه تیکه ای به جاوا می انداخت. یادم میاد که داشت در مورد طراحی بانک اطلاعاتی برای سازمانهای بزرگ صحبت می کرد که گفت الان دیگه توی دهن هر برنامه نویسی آدامس جاوا افتاده و هی تکرار می کنه جاوا جاوا جاوا. گفت امروز شما وارد هر سازمانی می شید توی پاگرد اول نشه توی پاگرد دوم حتما یه نفر جلوی شما ظاهر می شه و فریاد می زنه جاوا ! جاوا !

البته ایشون با جاوا مشکلی نداشت اما می گفت برای استفاده درست از زبان باید مفاهیم زیادی رو بدونید.

چند بار حین درس انگار که یک دفعه یاد چیزی افتاده باشه مکث کرد و انگار که روی صحبتش با خودش باشه گفت ، محمد تقی ، قدت کوتاهه یادت باشه این یعنی به خاک نزدیکتری از بقیه.

آقای روحانی هر وقت می خواست به دانشجوهای خمار و کسانی که به جای مطالعه دنبال کتابهای سطحی و احساسی هستند تیکه بندازه می گفت بعله به طرف می گی چی مطالعه می کنی میگه بامداد خمار (الف خمار رو می کشید).البته اینقدر آقای روحانی گفت که من هم که خیلی اهل داستان نبودم رفتم و اون کتاب رو خوندم.داستان جالبی هم بود.

  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

روزی

جای تاسف است که بیشتر معلمین اخلاق و مذهب ما مفهوم درست روزی را نمی دانند (البته فکر می کنند که می دانند، که مصداق جهل مرکب است). معلمین که ندانند وضع دیگران معلوم است.برای روشن شدن قضه دو مثال می زنم که نشان می دهد مفهومی که از روزی در ذهن مردم است چقدر اشتباه است.

روایتی است از معصوم (احتمالا امام صادق) که شخصی از امام پرسید اگر دزدی غذای حلال را از من بدزدد و بخورد آیا آن غذا روزی دزد بوده یا من.امام پاسخ داد خدا به کسی روزی حرام نمی دهد.آن غذا روزی تو بوده که دزد آنرا به حرام خورده است.

دقت کنید، یعنی ممکن است خداوند روزی شما را مقرر کرده باشد اما فردی به ناحق آنرا بخورد و روزی به شما نرسد تا از گرسنگی بمیرید!

روایت دوم اینکه شخصی از حضرت علی پرسید چرا افرادی که عالم هستند معمولا تنگ روزی و فقیر هستند.مولا علی پاسخ داد علم فرد هم جزو روزی وی است. یعنی روزی فرد تنگ نیست بلکه به جای پول از نوع علم است.

با در نظر گرفتن همین دو مثال هم می توان فهمید کسانی که مردم را تشویق به بچه دار شدن می کردند و می گفتند روزی اش را خدا می دهد چقدر در اشتباه بودند و چقدر مردم را به اشتباه می انداختند.در جامعه ای که راه رانت خواری و حق خوری فراخ باشد چطور می شود امیدوار بودی روزی مقرر خداوند به دست مردم برسد.

  • nasser mmn