مرقومات

مرقومات من

مرقومات

مرقومات من

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب در آبان ۱۳۸۹ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی  . . . . . . . . . .  می​خواند دوش درس مقامات معنوی
یعنی بیا که آتش موسی نمود گل   . . . . . . . . . . .  تا از درخت نکته توحید بشنوی
از دید من این دو بیت حافظ محکمترین و نیز زیباترین استدلالی است که در حمایت از یگانه پرستی زرتشتی بیان شده. حافظ به بیانی رمز آمیز به زبان پهلوی که زبان دینی زرتشیان است اشاره کرده و در بیت دوم با رندی بسیار زیبایی گفته آتشی که مورد احترام زرتشیان است همان آتشی است که موسی در بیابان دید و خداوند از طریق درخت با وی سخن گفت.
[caption id="attachment_568" align="aligncenter" width="604" caption="موسی و درخت شعله ور"]موسی و درخت شعله ور[/caption]
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
پیامبر ما صلی الله علیه و آله فرمود: «هر که بسیار سخن گوید اشتباهش
بسیار باشد و هر که بسیار اشتباه کند گناهش بسیار باشد و هرکه بسیار گناه کند دوزخ برایش سزاوارتر است.»
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
مدتی پیش ایمیلی برای من فرستاده شد (از چند نفر) در مورد راز بی اخلاقی مسلمانان , به نقل از خواجه نصیر چنین آمده بود :
راز بی اخلاقی مسلمانان
و 'خواجه نصیر الدین ' دانشمند یگانه ی روزگار در بغداد مرا درسی آموخت که همه ی درس بزرگان در همه ی زندگانیم برابر آن حقیر می نماید و آن این است :
در بغداد هرروز بسیار خبرها می رسید از دزدی , قتل و تجاوز به زنان در بلاد مسلمانان که همه از جانب مسلمانان بود . روزی خواجه نصیر الدین مرا گفت می دانی از بهر چیست که جماعت مسلمان از هر جماعت دیگر بیشتر گنه می کنند با آنکه دین خود را بسیار اخلاقی و بزرگمنش می دانند ؟
من بدو گفتم : بزرگوارا همانا من شاگرد توام و بسیار شادمان خواهم شد اگر ندانسته ای را بدانم .
خواجه نصیر الدین فرمود :
ای شیخ تو کوششها در دین مبین کرده ای و اصول اخلاق محمد که سلام خدا بر او باد را می دانی . و همانا محمد و جانشینانش بسیار از اخلاق گفته اند و از بامداد که مومن از خواب بر می خیزد تا هنگامی که شبانگاه با بانویش همبستر می شود , راه بر او شناسانده شده است
اما چه سری است که هیچ کدام از ایشان ذره ای بر اخلاق نیستند و بی اخلاق ترین مردمانند وآنکه اخلاق دارد نه از مسلمانی اش که از وجدان بیدار او است.
من بسیار سفرها کرده ام و از شرق تا غرب عالم و دینها و آیینها دیده ام .. از 'غوتمه ( بودا ) 'در خاورزمین تا 'مانی ایرانی' در باختر زمین که همانا پیروانشان چه نیکو می زیند و هرگز بر دشمنی و عداوت نیستند
آنها هرگز چون مسلمانان در اخلاقشان فرع و اصل نیست و تنها بنیان اخلاق را خودشناسی می دانند و معتقدند آنکه خود بشناسد وجدان خود را بیدار کرده و نیازی به جزئیات اخلاقی همچون مسلمانان ندارد
اما عیب اخلاق مسلمانی چیست ای شیخ ؟
در اخلاق مسلمانی هر گاه به تو فرمانی می دهند , آن فرمان ' اما ' و ' اگر ' دارد .
در اسلام تو را می گویند :
دروغ نگو ... اما دروغ به دشمنان اسلام را باکی نیست
غیبت مکن ... اما غیبت انسان بدکار را باکی نیست
قتل مکن ... اما قتل نامسلمان را باکی نیست .
تجاوز مکن ... اما تجاوز به نامسلمان را باکی نیست .
و این ' اماها ' مسلمانان را گمراه کرده و هر مسلمانی به گمان خود دیگری را نابکار و نامسلمان می داند و اجازه هر پستی را به خود می دهد و خدا را نیز از خود راضی و شادمان می بیند ..
و راز نابخردی و پستی مسلمانان در همین است ای شیخ کسلان ....
از اسرار اللطیفه و الکسیله
این نظر خواجه نصیر برای من جالب بود و من همیشه در محدوده شنیده هایم این فرد را معلم اخلاق و فیلسوفی بزرگ می دانستم. مدتی بعد متوجه شدم اهل سنت با این فرد میانه خوبی ندارند چون مسبب حمله به بغداد بوده و ... . اما قضیه وقتی برایم جالب شد که زندگی نامه ی این فرد را خواندم و آنوفت بود که متوجه شدم که علت واقعی بی اخلاق شدن ما مسلمین و به ویژه شیعیان چیز دیگری است ! حالا کمی از زندگی نامه ی آقای خواجه نصیر بخوانید و بعد قضاوت کنید که وقتی معلم اخلاق جماعتی چنین باشد وضعیت آن جماعت چطور می شود.
جناب خواجه مدتی در قلاع اسماعیلیه ساکن بوده و از امنیتی که اسماعیلی ها برای وی تامین کرده بودند استفاده می کرد و مشغول مطالعه بوده . کتاب اخلاق ناصری را هم در همین دوره می نویسد و تقدیم می کند به رییس اسماعیلی ها در ضمن در این کتاب اداب میگساری را هم می نویسد که مبادا این آداب مهم و اخلاقی به دست فراموشی سپرده شود! در مدتی که در قلعه الموت بوده نامه ای چاپلوسانه برای خلیفه بغداد می نویسد و وی را تشویق به حمله به الموت می کند (در حالی که تحت حمایت الموتی ها زندگی می کرده و به وی اعتماد داشتند ) این نامه که حاوی قصیده ای مداحانه بوده به دست الموتی ها می افتد و وی در محلی تحت الحفظ نگهداری می شود تا وقتیکه هولاکو قلعه را تسخیر می کند. وی پس از تسخیر قلعه توسط مغولان  به خدمت هولاکوی مغول(!) در می آید و برای وی بساط پیشگویی ها نجومی را راه می اندازد و مشوق وی می شود که به بغداد (همان خلیفه ای که وی برایش نامه نوشته بود) حمله کند . وی ملازم و وزیر هلاکو بوده و  گاه و بیگاه جان برخی علما را از دست مغولان نجات می داده . جناب خواجه وقتی برخی از علما قصد داشتند هولاکو را از حمله به بغداد بازدارند  وی را تشویق می کند که به بغداد حمله کند. درمدتی که در خدمت هولاکو خان بوده کتاب اخلاق ناصری اش را که زمانی به  فرمانده اسماعیلی های الموت تقدیم کرده بود با تغییر مقدمه به هولاکو(!) تقدیم کرد و کلی بد و بیراه نثار ممدوح قبلی نمود. در تمام این مدت هم از پولی که اسماعیلی ها و سپس مغولان برایش هزینه می کردند تحقیق می کرد و کتاب می نوشت و اخلاق را نشر می داد !
شاید جناب خواجه برای خودش توجیهاتی داشته و یا  حامیانش توجیهاتی بیاورند که وی مجاز یا مجبور بوده چنین کند اما هر توجیهی هم که صورت گیرد تاثیر چنین بی اخلاقی هایی از سوی یک معلم اخلاق واقعا ویرانگر و هولناک است.
قضاوت با شما !
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
[caption id="attachment_550" align="aligncenter" width="604" caption="سکه ولایت عهدی امام رضا"]سکه ولایت عهدی امام رضا[/caption]
[caption id="attachment_551" align="aligncenter" width="604" caption="سکه های ساسانی که توسط اموی ها مورد استفاده قرار می گرفت"]سکه های ساسانی که توسط اموی ها مورد استفاده قرار می گرفت[/caption]
  • nasser mmn