مرقومات

مرقومات من

مرقومات

مرقومات من

طبقه بندی موضوعی

۹ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

پنیسیلین

این چند نفر بخشی از کسانی هستند که در ساخت داروی پنسیلین تلاش کردند و حق حیات به گردن دست کم هشتاد میلیون نفر دارند.
به حکم روایت نبوی لا یشکر اللَّه من لایشکر النّاس  همه مسلمین باید از این افراد سپاسگذار باشند.


الکساندر فلمینگ

هوارد فلوری


دوروتی هادکین


ارنست چین

  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

آقایی که موتور سوار می شی و قانون را پشم هم حساب نمی کنی!

آقایی که با موتور خلاف جهت خیابون با سرعت زیاد در خط ویژه چراغ قرمز را رد می کنی!

آقایی که جان خودت و عابرین داخل پیاده رو هم برایت هیچ ارزشی ندارد!

نمی خوام بگم قانون را رعایت کن یا  جان عابرین بد بخت را به بازی نگیر. اینها به گوش تو فرو نمی ره.

بیا و دست کم این قدر انسانیت داشته باش و برو یه کارت پیوند اعضا بگیر که اگر تو خیابون نفله شدی  بعد از مرگت به یه دردی بخوری.



Nevit Dilmen


  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
در روایات شیعه از امام صادق داریم که ایشان خدا را شکر می کنند که خدا دشمنانشان را از احمقها قرار داد.
(امام صادق علیه السلام: خدا را شکر که دشمنان ما را از احمق ها آفرید. )
مولوی روایتی از پیامبر نقل می کند که مضمونی کمی متفاوت این روایت دارد .
مولوی از قول پیامبر نقل می کند که  پیامبر احمقان را دشمن می دارد ! نه اینکه دشمنان پیامبر احمقند !

گفت پیغامبر که احمق هر که هست ..... او عدو ماست و غول ره‌زنست

هر که او عاقل بود از جان ماست .....    روح او و ریح او ریحان ماست

عقل دشنامم دهد من راضیم ........ زانک فیضی دارد از فیاضیم

نبود آن دشنام او بی‌فایده ....... نبود آن مهمانیش بی‌مایده

احمق ار حلوا نهد اندر لبم ........ من از آن حلوای او اندر تبم


این روایت واقعا به دلم نشست. روحش شاد.
  • nasser mmn

بدیهیات

هر چه کسی دانش و تجربه کمتری داشته باشد تعداد مفاهیم بدیهی نزد او بیشتر می شود و پرسشهای او کمتر و سطحی تر!





  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

سالهاست که مشکل بی سوادی (به مفهوم خواندن و نوشتن) در کشور ما تقریبا حل شده است. امروز با  افراد بیکار تحصیل کرده مواجهیم .گویی دارویی خوردیم که درد ما را از میان ببرد اما درد دیگری بر دردهای ما افزود. مساله چیست؟ مشکل کجاست؟

آیا این افراد بیکار دانش را به خاطر عشق به خود دانش فراگرفته اند؟ اگر چنین است پس چرا از بیکاری ملولند و اکثرشان از تحصیل پشیمان؟ مگر به معشوقشان نرسیده اند؟

 اینان دانش را به خاطر چیز دیگری آموخته اند. چیزی که آن را بیشتر از دانش دوست داشته اند و مقصود اصلی شان آن بوده و البته به همان هم رسیده اند یعنی مدرک!

در این هیچ اشکالی نیست که کسی دانشی را برای کسب درآمد بیاموزد.  بسیاری از دانشهای بشری برای همین ساخته و اموخته شده اند که مشکلی از این دنیا را حل کنند و در ازای حل مشکلی از این دنیا  شخص زندگی اش هم تامین شود.

کسی که مثلا دانش تولید توربین آبی را تنها به نیت دانستن بیاموزد دچار خطا شده است هر چند به مقصود اصلی اش یعنی دانستن محض می رسد. این دانش ذاتا برای رفع مشکل انرژی ایجاد شده و  تنها پس از رسیدن به این مقصود است که دانستن این دانش ارزش میابد. یا دانش اقتصاد یا جامعه شناسی و امثال اینها. دانشهای تجربی همه معطوف به هدفی هستند در همین دنیا . اگر چیزی جز این نصیب کسی کنند همه فرع این  است. اگر با دانش جامعه شناسی یا اقتصاد نشود مشکلات جامعه ای را حل کرد این دانشها بی فایده و عبث و لغوند.

وقتی دانشجویان ایران در مسابقات بتون نام آور می شوند و در همان زمان زلزله ای متوسط ساختمانهای بتونی ما را ویران می کند چه جای افتخار!

ارزش این دانشهای تجربی به میوه نهایی آنهاست. گندم کاشتن و کاه درو کردن چه ارزش دارد؟

دانشی تجربی که شما را به نتیجه ای در همین دنیا نرساند عبث و بیهوده است. به یاد آورید داستان ریگ در جوال کردن در مثنوی را.

کسی که فلسفه بیاموزد و بدون اینکه خودش پرسشی فلسفی داشته باشد کاری بیهوده کرده.ارزش وجودی چنین کسی از نظر فلسفی مانند کاغذی خالی است که دیگران بر رویش چیزهایی نوشته اند.

کسی که دانش دینی بیاموزد بدون اینکه به ایمان و آرامش  و تزکیه نفس برسد کاری عبث بلکه مضر به حال خود انجام داده.


فکر آن باشد که بگشاید رهی ......... راه آن باشد که پیش آید شهی

شاه آن باشد که پیش شه رود......... نه بمخزنها و لشکر شه شود


اکنون ما افرادی داریم که ظاهرا این علوم وفنون تجربی را آموخته اند اما نه گره از کار خود می توانند بگشایند نه از کار دیگران!

اگر از جامعه شناسی چون فرامرز رفیع پور بپرسید پاسخ خواهد داد که اکثر اینان دانش را برای این آموخته اند که در نهایت به پول و احترام دست یابند. همین . اینها تشنه دانستن یا تشنه حل مشکلی از مشکلات دنیا نبوده اند. از این جهت نیز سیستم آموزشی ما برای چنین افرادی سازماندهی شده است. افرادی که در کلاسها حتی اگر (به طور نادر و کمیاب) استاد هم بخواهد چیزی به انها بیاموزد  او را وادار خواهند کرد که به نیاز بیمارگونه شان پاسخ بگوید و دست از این کار بردارد. 

انتظار حل مشکلات کشور از این افراد بیهوده است. اینها اگر می توانستند گره از کار خود باز می کردند. اکثر اینها بیکارند برای اینکه دانششان برای حل مشکلی کاربرد ندارد.  مشکلات ما چیزهایی نیست که اینها فکرش را می کنند برای همین هم یا بیکار می مانند یا می روند به جایی که دانششان برای رفع مشکل همانجا به کار می آید.



  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

دیروز با یکی از نزدیکان صحبتی شد در مورد تفاوتهای زنان و مردان. من اینطور می اندیشم که مردان به طور متوسط آینده نگر تر از زنان هستند. اما بعد با خودم فکر کردم آیا واقعا هرچه آینده نگری بیشتر باشد بهتر است؟

با اطمینان نمی شود گفت که چنین است. مولوی معتقد است که اصلا ستون این دنیا بر غفلت نسبی است. اگر همه کاملا آینده نگر باشند زندگی در دنیا بسیار دشوار و شاید نا ممکن شود. شیرینی زندگی به این است که نیمی از انسانها به طور متوسط کمتر آینده نگری کنند و این بار را نیمه ی دیگر به دوش بکشند.


استن این عالم ای جان غفلت است.......... هوشیاری این جهان را آفت است
هوشیاری زآن جهان است و چو آن ............ غالب آید پست گردد این جهان
هوشیاری آفتاب و حرص یخ  ............   هوشیاری آب و این عالم وسخ
زآن جهان اندک ترشح می رسد ...........  تا نخیزد زین جهان حرص و حسد
ور ترشح بیشتر گردد ز غیب ............    نی هنر ماند در این عالم نه عیب


  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

هیبت بازست بر کبک نجیب  ......  مر مگس را نیست زان هیبت نصیب

زانک نبود باز صیاد مگس   .......  عنکبوتان می مگس گیرند و بس

مولوی می گه اینکه فردی از کسی نمی ترسد همیشه نشان دهنده شجاعتش  نیست بلکه گاهی نشان دهنده شخصت و درک حقیر اوست.

مگس از باز نمی ترسد اما کبک می ترسد. مگس اصلا در حدی نیست که هیبت باز را دریابد. او حدش این است که هیبت عنکبوت را درک کند و از او بترسد.

از این جهت است که برخی به دلیل محدودیت درکشان از خدا هیچ هراسی ندارند. اینها شجاع نیستند. اینها حقیرند.

از فردا اگر دیدید از کسی که دیگران می ترسند شما نمی ترسید تنها به این فکر نکنید که چقدر شجاعید ....


  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

من ساده لباس می پوشم. شاید  هم بشه گفت چندان به لباس اهمیت نمی دم. دنبال مد هم نیستم.
 زمانی فکر می کردم از عادته. بعد که بعضی ها را دیدم که زیاد در بند لباس و ظاهر هستند پیش خودم کم کم فکر کردم که من دارای فضیلتی هستم
فضیلت ساده لباس پوشیدن و اینکه به ظاهر توجه چندانی ندارم
مدتی گذشت تا متوجه شدم من بعضی لباسها را نمی پوشم چون اگر بپوشم افرادی که نظرشان روی من تاثیر داره احتمالا خوششان نمی آید.
این را دیر فهمیدم چون به صورت عادت همیشه طوری بودم که مطابق سلیقه اونها بود.
 در کار خودم خوب دقت کردم دیدم برای من هم نظر بعضی ها مهم و موثره و از اینکه از چشم اونها بیفتم می پرهیزم
پس از این دانستم که ساده پوشی من در واقع فضیلت اخلاقی من نیست بلکه ناشی از درستی و وارستگی و فضایل اطرافیان من است که به ظاهر و لباس من توجهی ندارند و من را با هر ظاهری محترم می دانند
وگرنه من نیز کسی نیستم که  این قدر وارسته باشم که نظر هیچکس باعث تغییر رفتار من نشود

اما همه اینها که دانستم ناشی از این بود که مدتی به جای تفکر و موشکافی در کار دیگران در کار خودم موشکافی کردم
این یکی را  گمان کنم فضیلت من بود

  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

قربانی

در دوره جاهلیت اعراب وقتی قربانی می کردند خونش را به دیواره کعبه می مالیدند. اسلام که آمد این رسم موقوف شد و در قرآن آیه ای در این مورد هست که می گوید گوشت و خون قربانی به خدا سودی نمی رساند و آنچه موجب قبولی قربانی است تقواست. حالا بعد از هزار و چهارصد سال می بینیم که مردم خون قربانی را به پلاک ماشینشان می مالند !

  • nasser mmn