مرقومات

مرقومات من

مرقومات

مرقومات من

طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب در شهریور ۱۳۸۹ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
[caption id="attachment_486" align="aligncenter" width="604" caption="سنگ قبر سیاسی"]سنگ قبر سیاسی[/caption]
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

نمی دونم هنوز هم توی مدرسه ها مبصر هست یا نه اما مبصری در خاطرات دوره مدرسه من جای ویژه ای داره. در سالهای ابتدای من معمولا به دلیل هیکل نسبتا بزرگتر و درس خوبم مبصر بودم و خاطرات بامزه ای هم از این دوره ها دارم.مبصری برای خودش راه و رسم مخصوصی داشت. وظیفه مبصر از داخل حیاط بعد از خوردن زنگ شروع می شد مبصر باید بچه های کلاس رو سر جای معینشون به صف می کرد و صف را مرتب می کرد. روش ما این بود که چهار پنج باری در طول صف بالا و پایین می رفتیم و اگر کسی رو می دیدیم که در جای مناسب قرار نداره و از صف بیرونه محکم به مچ پاهاش می کوبیدیم تا بره توی ردیف.
یکی از وسایل الزامی مبصرها یک ورق کاغذ تا شده بود که به شکل مستطیلی دراز در اومده بود و عرضش حدود سه چهار سانت بود. روی این کاغذ اسم بدها (یعنی بچه هایی که شیطنتی کرده بودند نوشته می شد) . در مدرسه ما هر کلاس دو تا مبصر داشت که یکی معاون اون یکی محسوب می شد. بعد از به صف شدن یکی از مبصرها ته صف و یکی سر صف وایمیستاد. صفها به ترتیبی که ناظم اعلام می کرد به ردیف می رفتند به کلاسها.البته معمولا بعد از صف شدن بچه ها ناظم یا مدیر یه حرفهایی می زد!
بعد از رفتن بچه به کلاس تا قبل از اومدن معلم مبصرها باید بچه ها رو ساکت نگه می داشتند. روش کار ما این بود که اسمهای خوبها و بدها را روی تخته می نوشتیم و جلوی اسم کسانی که خیلی اذیت می کردند ضربدر هم می زدیم . تعداد ضربدر ها هم متناسب را مدت و نوع شیطنت بود. اگر هم کسی باز هم به شیطنت ادامه می داد از کلاس می انداختیمش بیرون.البته این کار معمولا سخت بود و اون طرف هم در اولین فرصت فرار می کرد میومد داخل کلاس.
یادم میاد سال سوم دبستان که بودیم ، من مبصر بودم. یه روز تصمیم گرفتم خودم بچه های خطاکار رو مجازات کنم. چند نفری رو از نیمکت بلند کردم و بردم جلوی تخته نگهداشتم.اونها هم هی سعی می کردند در برن و بشینن. من هم با تخته پاک کن و یه ابزاری کاغذی که بهش می گفتیم گچپاچ روی کله اونها گچ می ریختم.معلم ما یه خانم جووون ولی نسبتا تند مزاج بود. وقای داخل کلاس شد گچ هوای کلاس رو پر کرده بود و یه سری بچه های گچی هم پای تخته بودند.با ورودش کلاس کاملا ساکت شد یه نگاهی به اطراف کرد و گفت چه خبر شده که یکی از بچه هایی که پای تخته وبد قضیه رو گفت بقیه هم تایید کردند. خلاصه یک چک محکم نوش جان کردیم و دستور داد بچه هایی که گچی شده بودن بیان رو سر من گچ بریزند. به نظر مجازات عادلانه ای بود!
غیر از مبصرها عوامل امنیتی دیگری هم در مدرسه فعالیت می کردند که ما بهشون می گفتیم انتظامات.مامورین انتظامات نسبتا از مبصرها قدرت بیشتری داشتند چون زیر نظر مستقیم ناظم فعالیت می کردند و غیر از تحویل اسامی به ناظم گاهی برخی افراد را هم مستقیما می بردند دفتر ناظم. مامورین انتظامات با پلاکهایی که به گردنشون می انداختند و روش نوشته بود انتظامات شناخته می شدند.مامورین انتظامات معمولا چند رسته بودند. یک دسته بعد از رفتن بچه ها به زنگ تفریح توی راهروها و کلاسها می موندند و یک گروه دیگه هم مامورها ی حیاط بودند. در چهار سال اول ابتدایی چون مدرسه ما شیرهای آب کمی داشت و بچه ها هم وحشی بازی در میاوردند برای هم شیر آب هم یه نفر انتظامات گذاشتند که هم جلوی حمله و عدم رعایت نوبت را می گرفت و هم کنترل می کرد که فقط افرادی که لیوان دارند بیان آب بخورن.
در طول دوره تحصیل من به جز یه مدت کوتاه انتظامات نبودم.اون هم مربوط می شد به سال پنجم. اون سال من در تمام مسابقاتی که شرکت می کردم (نقاشی ، خطاطی ، کاردستی ، المپیاد ریاضی ) خیلی خوش شانسی آوردم و در همه مسابقات جزو سه نفر اول بودم برای همین هم تو مدرسه معروف بودم (قضیه اش را ایشالله بعدا کامل می نویسم) ناظم مدرسه هم مثلا خواست یه محبتی به ما بکنه یا اینکه می خواست حال ما رو بگیره یا برای انتظاماتها وجهه کسب کنه اصرار کرد که بیا بشو انتظامات. اما مسوول انتظامات ظاهرا خیلی با ما خوب نبود و یه ماموریت مسخره به ما واگذار کرد. گوشه مدرسه ما یه شیر آب کوچیک بود که نزدیک خونه فراش مدرسه بود. ماموریت ما این بود که نذاریم بچه ها از این شیر آب بخورن و برای فراش مزاحمت ایجاد کنند. از روزی که یه نفر مامور برای شیر منسوب شد تعداد کسانی که می خواستند بیان از شیر آب بخوردند 10 برابر شد. ما هم دیدیم اصلا نمی شه کنترلش کرد! تا می رفتیم به یه نفر دست به یقه بشیم که بره ده نفر دیگه می رفتند آب بخورن! خلاصه روز دوم رفتیم گفتم بی خیال ما بشید.
یکی از وظایف مهم انتظامات حیاط جلوگیری از دویدن بچه ها ویا بازی قلعه (یا نجات بود) . مامورهای انتظامات هرکس رو در حال دویدن می گفتند تحویل ناظم می دادند.
بازی قلعه هم خیلی هیجان انگیز بود و البته وقتی قرار می شد هم از یارهای تیم مقابل و هم از دست انتظامات در بری بسیار پر هیجان تر هم می شد. به جز قلعه تقریبا هیچ بازی دیگری هم نمی شد در زنگ تفریح کرد و البته اون هم با اعمال شاقه !ناظم هم تقریبا به طور مداوم پشت بلند گو اسمهایی رو صدا می کرد و می گفت ندو , و گاهی هم دستور می داد کسی را دستگیر کنند و بیارن دفتر تا با ضربات خط کش بر کف دست تنبیه بشه
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
در کار مردم تجسس و عیب جویی نکن :
و باید که دورترین افراد رعیت از تو و دشمنترین آنان در نزد تو ، کسى باشد که بیش از دیگران عیبجوى مردم است . زیرا در مردم عیبهایى است و والى از هر کس دیگر به پوشیدن آنها سزاوارتر است . از عیبهاى مردم آنچه از نظرت پنهان است ، مخواه که آشکار شود
اما برای نظارت بر کارگزاران خودت جاسوس و خبر چین قرار بده :
س در کارهایشان تفقد کن و کاوش نماى و جاسوسانى از مردم راستگوى و وفادار به خود بر آنان بگمار . زیرا مراقبت نهانى تو در کارهایشان آنان را به رعایت امانت و مدارا در حق رعیت وامى ‏دارد . و بنگر تا یاران کارگزارانت تو را به خیانت نیالایند
(قابل توجه کسانی که تمام وسایل ارتباطی مردم را کنترل می کنند)

تو را به سبب خطاهای کارگزارانت بازخواست خواهند کرد:
اگر در دبیران تو عیبى یافته شود و تو از آن غفلت کرده باشى ، تو را به آن بازخواست کنند
کارهای خود را برای مردم بزرگ نشان مده:
زنهار از اینکه به احسان خود بر رعیت منت گذارى یا آنچه براى آنها کرده‏ اى ، بزرگش شمارى یا وعده دهى و خلاف آن کنى
در گزینش دبیرانت بر حسن ظن و نظر خود تکیه مکن :
مباد که در گزینش آنها بر فراست و اعتماد و حسن ظن خود تکیه کنى
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

کاخ گلستان

[caption id="attachment_455" align="aligncenter" width="604" caption="خلوت کریمخانی - کاخ گلستان"]خلوت کریمخانی - کاخ گلستان[/caption]
شلوغ ترین جای تهران یعنی روبروی بازار تهران و سبزه میدون کاخ گلستان قرار داره که مهمترین عمارتهای دوره قاجار در این مجموعه ساخته شده. این کاخ به دلیل قرار گرفتن در کنار بازار و دادگستری شاید تا الان از دید خیلی ها که اون دور و ورا ها هم رفت و آمد دارند پنهون مونده باشه. اما اگر گذرتون به اون طرفها افتاد این کاخ زیبا و باصفا که یه جزیره آرامش  است در مرکز آلودگی و شلوغی, از دست ندید.
البته کسانی که عمارتهای صفویه را دیده باشند حتما متوجه حقارت و کم مایگی این عمارت ها نسبت به دوره صفوی می شن که نتیجه زوال کلی و همه جانبه کشور در دوره قاجاره. اما باز در جای خودش این کاخ هم زیباست به ویژه نسبت به ساختمانهای دلگیر و محیط شلوغ اطرافش.
[caption id="attachment_474" align="aligncenter" width="604" caption="شمس العماره"]شمس العماره[/caption]
[caption id="attachment_468" align="aligncenter" width="604" caption="پلکان ورود به تالار سلام"]پلکان ورود به تالار سلام[/caption]
[caption id="attachment_469" align="aligncenter" width="604" caption="عمارت بادگیر مربوط به دوره فتحعلی شاه و محل تاجگذاری مظفرالدین شاه"]عمارت بادگیر[/caption]
[caption id="attachment_470" align="aligncenter" width="604" caption="ورودی تالار سلام"]ورودی تالار سلام[/caption]
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
ده دوازده سال پیش یه فیلم مستند از تلوزیون دیدم که نشون می داد یه عده دانشمند روسی رفتند و مقبره تیمور لنگ رو باز کردند.در فیلم نشون داد که اسکلت تیمور و بخش کمی از کفنش هم در گور باقی مونده بود. در آخر فیلم نشون داد که از روی جمجمه تیمور تونستند صورت تیمور را باز سازی کنند.این فیلم مستند خیلی برام جالب بود اما هیچ جا توی اینترنت اثری ازش پیدا نمی کردم تا اینکه چند روز پیش در موقع خوندن مطلبی در مورد رودکی سر نخ این موضوع را پیدا کردم.داستان این بود که یه دانشمند روسی به اسم میخاییل گراسیموف (Mikhail Mikhaylovich Gerasimov) روشی برای بازسازی صورت از روی شکل جمجمه ابداع کرده بود.این دانشمند و تیمش در سالهای حکومت استالین چند مقبره مهم تاریخی رو باز می کنند تا ضمن تحقیق در مورد بازمانده ها موجود در گور شکل صورت اون شخص را بازسازی کنند.
آقای گراسیموف و تیمش مقبره تیمور , رودکی , الغ بیک و چند تا ادم معروف تاریخی رو باز می کنند و صورت این افراد را هم بازسازی می کنند.در تصویرهای زیر نمونه مجسمه های ساخته شده بر اساس روش گراسیموف را می بینید.

[caption id="" align="aligncenter" width="475" caption="بازسازی صورت رودکی از روی جمجمه وی"][/caption]
[caption id="" align="aligncenter" width="487" caption="صورت بازسازی شده تیمور لنگ"]صورت بازسازی شده تیمور لنگ[/caption]
آقای گراسیموف برای کارش اصول و قواعدی را استخراج کرده بوده که بر اساس شکل استخوانهای مختلف می تونسته شکل چشم و ابرو و بینی و یک سری مشخصات دیگر از صورت را تخمین بزنه. در این سایت در مورد گراسیموف مطالبی نوشته شده .همچنین در این صفحه از سایت می تونید تصویر شاهرخ و الغ بیک را هم ببینید همچنین تصویر گراسیموف و تیمش در گور امیر با جمجمه تیمور لنگ هم در این صفحه است .
در ادامه جستجو برای یافتن فیلم در جایی خوندم که موقعی که تیم گراسیموف می خواستند مقبره تیمور را باز کنند مردم سمرقند خیلی از این کار ناراحت شده بودند و می گفتند این کار عاقبت شومی داره. دست بر قضا سه روز بعد از باز شدن مقبره هم آلمان نازی به شوروی حمله کرد.همچنین شایع شده بود تیمور پیش از مرگ گفته وقتی من از گور دوباره سر در بیارم دنیا زیر و رو می شه که تعبیرش رو جنگ جهانی می دونستند.
در نهایت پس از جستجوی زیاد اثر از فیلم مزبور پیدا نکردم و مطالب کمی در مورد یافته های گراسیموف از گور امیر پیدا کردم . اینکه اسکلت نشون می داد یکی از پاهای تیمور واقعا لنگ بوده و اینکه الغ بیک سر بریده شده بود و جمجمه ی او به صورت جدا از تنش در گور قرار داشته.اسکلت تیمور برای تحقیق به مسکو فرستاده شده و بعد از مدتی دوباره به مقبره تیمور در سمرقند باز گردانده می شه.
در جایی می خوندم که قبر ابن سینا در همدان هم پیش از ساخت ساختمان جدید باز می شه و از روی جمجمه اش هم مجسمه او ساخته می شه که مطلبش در این نوشته همین وبلاگ هم نقل شده.

  • nasser mmn