مرقومات

مرقومات من

مرقومات

مرقومات من

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۰ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
ماجرای خر افاده ای ظاهرا یکی از داستانهای عامیانه تهران قدیم بوده من این ماجرا را در کتاب تهران قدیم مرحوم جعفر شهری خواندم. این داستان نشان دهنده برخی از خصوصیات آدمهای پست و کوته بینه
داستان اینه که توی بازار تهران یه خشکبار فروش بوده که مغازش کنار گذر اصلی بازار بوده. هر روز یه چارواداری که تعدادی خر داشته و برای بازاری ها بار می آورده از جلوی مغازه این بنده خدا رد می شده . یکی از الاغهای این چاروادار عادت کرده بوده که موقع رد شدن از جلوی مغازه این بنده خدا سرشو بکونه توی ظرفهای پسته و بادوم و دلی از عزا در بیاره. بازاری بنده خدا هم هرچی به چاروادار التماس می کرده که مسیرشو تغییر بده یا جلوی الاغشو بگیره چاروادار زیر بار نمی رفته و حتی سعی می کرده یه خرده جلوی مغازه این بابا معطل کنه تا الاغش غذای مجانی بخوره.چاروادار ها هم آدمهای بی آبرویی بودند و نمی شده خیلی باهاشون جر و بحث کرد. خلاصه این بازاری بیچاره هر روز همش باید حواسش می بوده که کی این الاغه میاد تا ردش کنه بره و بعضا هم دیر می رسیده الاغ شکمو کلی از آجیلش می خورده و اسباب خنده چاروادار هم می شده. تا اینکه یه روز یکی از مشتریاش متوجه مشکل این بازاری می شه و می گه من مشکلتو حل می کنم . بازاری می گه چطوری ؟ میگه کاری نداشته باش. با یه مشت آجیل من مشکلتو حل می کنم. بازاری می گه یه مشت که سهله من یه کیسه آجیل می دم که مشکلم حل بشه.
خلاصه مشتری توی مغازه می شینه تا کاروان الاغها بیان .الاغها که میان مشتری بلند می شه و می ره دو دستش را پر آجیل می کنه و میره جلوی الاغ کذایی و می گیره جلوی دهن الاغه. یه چیزهایی هم آروم آروم تو گوش الاغ می گه . الاغه هم روشو بر می گردونه و می ره. بازاریه و بقیه تماشاچی ها تعجب می کنند و می پرسند چی بهش گفتی ؟ چکار کردی که خره بی خیال شد و رفت؟
مشتری می گه یه کاری کردم که این الاغه دیگه از این آجیلها نخوره اگر خورد بیاین سراغ من خسارتشو می دم.
من فقط رفتم یه مشت آجیل گرفتم دستم بردم جلوی دهن الاغه و به الاغه گفتم جناب الاغ گرامی خواهش می کنم بفرمایید و ما رو سر فراز کنید. خواهش می کنم از آجیلهای نا قابل ما میل کنید .
الاغه هم چون دید ما داریم تعارفش می کنیم گذاشت تاقچه بالا و از این به بعد دیگه عارش میاد از این آجیلها بخوره چون پیش خودش فکر کرده خیلی داره به ما لطف می کنه که از آجیلهای این مغازه می خوره.
همونطور هم شد و الاغه دیگه از جلوی مغازه هم که رد می شد روش رو می کرد اونور و با فیس و افاده رد می شد
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

شناخت

گفته می شود که از روی ظاهر نباید در مورد دیگران قضاوت کرد.به نظر کاملا بدیهی است اما مگر راهی برای دسترسی به باطن یک انسان وجود دارد.
برای انسان عادی دسترسی به باطن افراد دیگر میسر نیست مگر از طریق همین ظواهر و آن هم همراه با احتمال خطا و به طور محدود. نکته در اینجاست که با چه دیدی باید ظاهر رفتار دیگران را دید و به چه ظواهری باید توجه کرد.
اگر ظاهر را فقط در صورت و لباس و نوع صحبت کردن بدانیم قطعا دستاورد ما هم در همین حد خواهد بود .
اگر به رفتار پزشکان دقت کنید می بینید در بسیاری از مواقع با استفاده از همین حواسی که ما داریم بیماری را شناسایی می کنند .
فردی که دارای قوه استنتاج قوی است و از تجارب خود و دیگران بهره می گیرد می تواند از طریق همین ظواهر تا حدی به بواطن دست یابد.بر اساس تجربه (تجربه شخصی و تجارب دیگران) تا حدی می توان به این نتیجه رسید که برای شناخت باید چه اطلاعاتی جمع کرد ، به چه ظواهری توجه کرد ، هر امر ظاهری نشان چه امر باطنی است ، در چه مدت زمانی باید این کار صورت گیرد و نیز اینکه از این اطلاعات چطور می توان باطن فرد را استنتاج نمود.
این تنها وضعیت انسانهای عادی است.اما کسانی هستند که دارای چنان قدرت روحی هستند که به راحتی قلب دیگران را می خوانند.
مولوی در چند جای مثنوی این موضوع را متذکر می شود که چنین افرادی در میان مردم وجود دارند . تاکید می کند که باید در مقابل این افراد ادب باطنی داشت .
پیش اهل دل ادب بر باطن است زآن که دلشان بر سرایر فاطن است
در مرتبه پایین تر گاهی بین دو نفر چنان رابطه ی روحی (محبت و یا حتی نفرت ) برقرار می شود که با نگاه کردن به چشم هم از درون هم با خبر می شوند .
گاهی نیز افرادی که دل پاکی دارند ممکن است چیزهای را از چشم دیگران و حتی از رنگ صورت و یا صدای دیگران بخوانند و به سر درونشان پی ببرند اما این دو مورد اخیر بعضا می تواند همراه با خطا باشد و شخص عاقل معمولا فقط به احساسش اکتفا نمی کند
در نهایت باید گفت کسانی که به دنبال شناخت درون افرادند باید یکی از این دو راه را برگزینند
نخست بررسی موشکافانه همین ظواهر در طول زمان و کمک گرفتن از عقل خود و عقلای دیگر
دوم رفتن به راه عرفان و وارستگی (که چون راه سخت و پر سنگلاخی است برای اکثر مردم میسر نیست)
مولوی در جایی می گوید که هرگاه قضای الهی بر امری قرار گیرد دیده ها کور و گوشها کر می شوند و اراده های قوی سست . بزرگان دین مکرر گفته اند که دعا قضا را بر می گرداند و تغییر می دهد. امری که به نظر ساده می رسد اما از دید فلاسفه مسایل سختی را در شناخت قضای الهی ایجاد می کند.
سحر با باد می‌گفتم حدیث آرزومندی خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است بدین راه و روش می‌رو که با دلدار پیوندی
اما مولوی چه می گوید. اگر از مولوی بپرسید که چطور می توان باطن افراد را دانست او خواهد گفت که باطن افراد را بگذار و باطن خود را بشناس . خود را بشناس و خود را دریاب که گنجی درون توست. خودت را شناختی خدا را خواهی شناخت و شاید دیگر از شناخت دیگران بی نیاز شوی
یکی از داستانها جالب دفتر ششم مثنوی در همین مورد است. درویشی به درگاه خدا دعا می کند که توانگرش کند. در خواب می بیند که به فلان موضع برو و تیری در کمان بگذار وبینداز و هر جا تیر افتاد بکن که گنج آنجاست. باقی داستان را از مثنوی بخوانید که بسیار شیرین و معرفت افزاست
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

زلزله های ایران

گهگداری توی سایتها و روزنامه ها دیده می شود که خبر از وقوع زلزله های خفیف در شهرهای مختلف می دهند.با این اخبار بعضا مردم آن شهر نگران می شوند.اما بد نیست بدانید در ایران در هر روز حدود بیست زمین لرزه قابل ثبت رخ می دهد که این سایتها و روزنامه ها بر اساس ملاکی نا معلوم برخی را به مردم اطلاع می دهند و برخی را نا دیده می گیرند. اگر خواستید ببینید تا همین لحظه جاری چند زلزله و در کجا در محدوده ایران رخ داده می توانید به این سایت سری بزنید
http://irsc.ut.ac.ir/currentearthq.php?lang=fa
اطلاعات چند روز اخیر این سایت نشان می دهد در هر روز در ناحیه دماوند زلزله خفیفی رخ داده است . بد نیست بدانید که این زلزله های خفیف چیزهای بدی نیستند بلکه موجب تخلیه تدریجی انرژی گسل می شوند . زلزله های بزرگ و مخرب معمولا پس از دی قفل شدگی در گسل ایجاد می شوند . در واقع گسلهای تا وقتی انرژی شان را به صورت زلزله های خفیف و به تدریج مصرف کنند سر به راه و بی آزارند.
  • nasser mmn