مرقومات

مرقومات من

مرقومات

مرقومات من

طبقه بندی موضوعی
  • ۰
  • ۰

شناخت

گفته می شود که از روی ظاهر نباید در مورد دیگران قضاوت کرد.به نظر کاملا بدیهی است اما مگر راهی برای دسترسی به باطن یک انسان وجود دارد.
برای انسان عادی دسترسی به باطن افراد دیگر میسر نیست مگر از طریق همین ظواهر و آن هم همراه با احتمال خطا و به طور محدود. نکته در اینجاست که با چه دیدی باید ظاهر رفتار دیگران را دید و به چه ظواهری باید توجه کرد.
اگر ظاهر را فقط در صورت و لباس و نوع صحبت کردن بدانیم قطعا دستاورد ما هم در همین حد خواهد بود .
اگر به رفتار پزشکان دقت کنید می بینید در بسیاری از مواقع با استفاده از همین حواسی که ما داریم بیماری را شناسایی می کنند .
فردی که دارای قوه استنتاج قوی است و از تجارب خود و دیگران بهره می گیرد می تواند از طریق همین ظواهر تا حدی به بواطن دست یابد.بر اساس تجربه (تجربه شخصی و تجارب دیگران) تا حدی می توان به این نتیجه رسید که برای شناخت باید چه اطلاعاتی جمع کرد ، به چه ظواهری توجه کرد ، هر امر ظاهری نشان چه امر باطنی است ، در چه مدت زمانی باید این کار صورت گیرد و نیز اینکه از این اطلاعات چطور می توان باطن فرد را استنتاج نمود.
این تنها وضعیت انسانهای عادی است.اما کسانی هستند که دارای چنان قدرت روحی هستند که به راحتی قلب دیگران را می خوانند.
مولوی در چند جای مثنوی این موضوع را متذکر می شود که چنین افرادی در میان مردم وجود دارند . تاکید می کند که باید در مقابل این افراد ادب باطنی داشت .
پیش اهل دل ادب بر باطن است زآن که دلشان بر سرایر فاطن است
در مرتبه پایین تر گاهی بین دو نفر چنان رابطه ی روحی (محبت و یا حتی نفرت ) برقرار می شود که با نگاه کردن به چشم هم از درون هم با خبر می شوند .
گاهی نیز افرادی که دل پاکی دارند ممکن است چیزهای را از چشم دیگران و حتی از رنگ صورت و یا صدای دیگران بخوانند و به سر درونشان پی ببرند اما این دو مورد اخیر بعضا می تواند همراه با خطا باشد و شخص عاقل معمولا فقط به احساسش اکتفا نمی کند
در نهایت باید گفت کسانی که به دنبال شناخت درون افرادند باید یکی از این دو راه را برگزینند
نخست بررسی موشکافانه همین ظواهر در طول زمان و کمک گرفتن از عقل خود و عقلای دیگر
دوم رفتن به راه عرفان و وارستگی (که چون راه سخت و پر سنگلاخی است برای اکثر مردم میسر نیست)
مولوی در جایی می گوید که هرگاه قضای الهی بر امری قرار گیرد دیده ها کور و گوشها کر می شوند و اراده های قوی سست . بزرگان دین مکرر گفته اند که دعا قضا را بر می گرداند و تغییر می دهد. امری که به نظر ساده می رسد اما از دید فلاسفه مسایل سختی را در شناخت قضای الهی ایجاد می کند.
سحر با باد می‌گفتم حدیث آرزومندی خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است بدین راه و روش می‌رو که با دلدار پیوندی
اما مولوی چه می گوید. اگر از مولوی بپرسید که چطور می توان باطن افراد را دانست او خواهد گفت که باطن افراد را بگذار و باطن خود را بشناس . خود را بشناس و خود را دریاب که گنجی درون توست. خودت را شناختی خدا را خواهی شناخت و شاید دیگر از شناخت دیگران بی نیاز شوی
یکی از داستانها جالب دفتر ششم مثنوی در همین مورد است. درویشی به درگاه خدا دعا می کند که توانگرش کند. در خواب می بیند که به فلان موضع برو و تیری در کمان بگذار وبینداز و هر جا تیر افتاد بکن که گنج آنجاست. باقی داستان را از مثنوی بخوانید که بسیار شیرین و معرفت افزاست
  • ۹۰/۱۲/۱۰
  • nasser mmn