مرقومات

مرقومات من

مرقومات

مرقومات من

طبقه بندی موضوعی
  • ۰
  • ۰

بنیان مرصوص!

بعد از خرید کردن از شهر قرار بود دیگه کسی با لباس شخصی یا لباس ناقص توی پادگان دیده نشه. صبح روزِ بعد از خرید، فرمانده گروهان ما، با یک سوت همه را جلوی آسایشگاه  به خط کرد.توی صفها نگاه کرد و یه نفر رو دید که لباسش کامل نیست.اون بنده خدا هم اسمش اردشیر بود(فامیلش هم یادم نیست) از صف کشیدش بیرون و گفت چرا لباست رو کامل نکردی اون بنده خدا هم گفت توی شهر نتونستم لباس اندازم پیدا کنم.بعد بهش گفت کلاغ پر بره و چند متری روی زمین غلت بزنه.دست آخر هم گفت بیاد یه مرخصی بگیره و بره لباسش رو کامل کنه.

از اونروز به بعد دیگه سربازی ما واقعا شروع شد البته تقریبا همون روزها ماه رمضان هم شروع شد.اون روز فرمانده درباره چیزی که بهش می گفتند بنیان مرصوص توضیح داد.بنیان مرصوص در واقع استاندارد لباس پوشیدن سربازها در پادگانهای سپاه بود.باید هرشب پوتینها رو واکس می زدیم و به طور ضربدری بندهاش رو می بستیم.جورابها هم باید هر شب شسته شده و جلو تخت برای خشک شدن آویزون می شد.پوتینها هم باید پایین تخت در جای مشخصی قرار داده می شد. استفاده از اورکت هم تا زمان رسیدن دستور از فرمانده پادگان ممنوع بود.استفاده از چپیه هم فقط در موقع راهپیمایی و اردو مجاز بود(در واقع اجباری بود).

یکی دو شب اول یه نفر اومد و نصف شب تختها و جورابها رو کنترل کرد و اتفاقا تخت بغل دستی من رو بیدار کرد و بهش گفت چون پوتینش خاکیه باید بیاد بره واکسش بزنه که اون بنده خدا هم رفت، اما از اون پس دیگه کسی برای بازدید جوراب و پوتین نیامد اما ما خودمون این دو کار رو انجام می دادیم چون بدون شستشوی هر روزه، جورابها به سرعت بو می گرفتند و پوتینهای واکس نزده هم صبح برای فرمانده قابل تشخیص بودند.کسی هم صبح وقت واکس زدن نداشت.به عنوان یک تجربه اگر کارهای اجباری را با دیگر بچه ها انجام می دادید از تفریحات ضمن کار و گپ با دیگران بهره مند می شدید و خستگی کمتر سراغتون میومد بنا بر این قبل از شام معمولا همه جلو آسایشگاه می نشستند و پوتین واکس میزدند و بعد از شام هم همه با هم می رفتند سراغ ظرف و جوراب شستن.

با کامل شدن لباسها آموزش صف جمع که همون رژه بود شروع شد که یکماه ادامه داشت. هر روز صبح تا ظهر و از ساعت 2 تا 5 صف جمع بود.

  • ۸۸/۰۹/۱۱
  • nasser mmn

خاطرات

کرمانشاه

سربازی