مرقومات

مرقومات من

مرقومات

مرقومات من

طبقه بندی موضوعی
  • ۰
  • ۰


عدم در نزد مولوی مفهومی بسی متفاوت نسبت به فهمی که مردم یا فلاسفه از عدم دارند داراست. مولوی عدم را کارگاه خدا می داند.

کارکن در کارگه باشد نهان                    تو برو در کارگه بینش عیان

کار چون بر کارکن پرده تنید                 خارج آن کار نتوانیش دید

کارگه چون جای باش عاملست            آنک بیرونست از وی غافلست

پس در آ در کارگه یعنی عدم                  تا ببینی صنع و صانع را بهم


 و در جایی دیگر می گوید این خزاینی که در نزد خداوند است و هستی ها از آن می آیند عدم است.

تا بدانی در عدم خورشیدهاست  ......   وآنچ اینجا آفتاب آنجا سهاست

در عدم هستی برادر چون بود  .......          ضد اندر ضد چون مکنون بود

یخرج الحی من المیت بدان  .......       که عدم آمد امید عابدان

مرد کارنده که انبارش تهیست  ......... شاد و خوش نه بر امید نیستیست

که بروید آن ز سوی نیستی      ...........     فهم کن گر واقف معنیستی

دم به دم از نیستی تو منتظر   ..........   که بیابی فهم و ذوق آرام و بر

نیست دستوری گشاد این راز را.......... ورنه بغدادی کنم ابخاز را

پس خزانه صنع حق باشد عدم ............    که بر آرد زو عطاها دم به دم


شاید منظور مولوی ازعدم  مفهوم گسترش یافته ی غیب است!

اما در اینترنت در جایی مطلبی یافتم در همین مورد و نیز در مورد ارتباط مفهوم جان و خبر و عدم در نزد مولوی.

مطلبی در مورد عدم در نزد مولوی

  • ۹۳/۰۵/۱۸
  • nasser mmn

عدم

مولوی

نظرات (۳)

این مولانا واقعا شگفت انگیز است
  • حسین زیلان
  • سپاس. لحظه ای به تفکرم باز داشت!
  • محسن حسین نیا
  • سلام 
    اگه به مباحث علوم انسانی علاقه دارید یه سر هم به وبلاگ من بزنید.