مرقومات

مرقومات من

مرقومات

مرقومات من

طبقه بندی موضوعی
  • ۰
  • ۰

گردش روزگار

یه بنده خدایی در فامیل ماست که حدود بیست سال پیش نسبتا پولدار بود. اون موقع که حدود بیست و پنج سالش بود برای خودش مغازه بزرگی داشت و ماشین داشت و یک خونه بزرگ. آدم بدی نبود اما گاهی دیگران را به خاطر بی پول بودن دست می انداخت. یادمه یه بار به ما گفت می دونید من چند ساله سوار اتوبوس نشدم ؟ شاید حدود ده سال باشه. منظورش این بود که من خیلی وضعم خوبه و شما ها بی پولید.
همین بنده خدا اوضاع اقتصادی اش به خاطر اشتباهات خودش تقریبا ورشکست شد و یه مدت هم شد پیک موتوری. یادمه آخرین باری که چند سال پیش دیدمش داشت تعریف می کرد که چرا موقع برگشتن به خونه از فلان مسیر میره و می گفت چون در اون مسیر راننده اتوبوسها را می شناسه و مجانی سوارش می کنند.
اینکه می گن گردش روزگار شاید یک معنیش اینه که اگر الان اون بالایی شاید یه روز بیای این پایین حواست باشه روزگار مثل چرخ فلکه !
  • ۹۲/۱۱/۰۲
  • nasser mmn