مرقومات

مرقومات من

مرقومات

مرقومات من

طبقه بندی موضوعی
  • ۰
  • ۰
فکرات غالبی و تقلیدی ضامن بقای انسان در زندگی هستند اما این تفکرات گاهی نیاز به تجدید نظر دارند. کنار گذاشتن کامل تفکرات تقلیدی و یافتن همه پرسشها از طریق افکار شخصی برای کسی میسر نیست.
جایگزین کردن تفکرات تقلیدی با تفکرات شخصی و حقیقی یکی از نشانه های بزرگ شدن و تکامل انسان است. یک فرد بالغ باید دستکم تلاشش در جهت یافتن پاسخ برای برخی پرسشهای قدیمی باشد یا دست کم همیشه امکان خطای این تفکرات تقلیدی را در نظر داشته باشد.
یکی از تفکرات غالبی ما قضاوت در مورد افراد از نوع لباس و تیپ و هیکل و سخن گفتن است. من خود بارها در دام این تفکر گرفتار شده ام.
مدتی پیش در محل کارم آدم جدیدی دیدم که حدود چهل سال یا بیشتر سن داشت و اندامی بسیار درشت و عضلانی داشت در واقع یک ورزشکار بدنساز به معنی کاملش بود. موقع صحبت کردن هم گاهی مقطع صحبت می کرد انگار که کلمات مناسب را فراموش می کرد. نخستین تصور من در موردش این بود که این فرد ورزشکار قطعا نمی تواند یک برنامه نویس باشد و اگر هم باشد حتما در کارهای جنبی و غیر مهم مشغول است. تصورم در واقع بر اساس دید غالبی ام در مورد افراد ورزشکار ایرانی است. بعد از مدتی که از طریق اعضای تیمشان با او آشنا شدم متوجه شدم اتفاقا برنامه نویس با مطالعه ای است و مدتها در شرکتهای خارجی از جمله آی بی ام کار کرده. تعجبم باز وقتی بیشتر شد که یکبار در اتاقمون از جنگ جهانی دوم صحبت شد و از محاصره استالینگراد. هر کس چیزی می گفت و من هم که یا خواندن یک کتاب (فقط یک کتاب ) فکر می کردم متخصص جنگ استالینگراد هستم یه چیزهای در موردش می گفتم اما هر بار این همکارمون که نامش شهریار بود یا گفته های من را با جزییات تکمیل می کرد یا اصلاح ! بعدش خودش شروع کرد به صحبت ! انگار که یک استاد تاریخ دارد در مورد جنگی که خودش در آن حضور داشته توضیح می دهد. مطالعه شهریار در مورد جنگ استالینگراد به قدری دقیق و عمیق بود که نه تنها چند کتاب اصلی تاریخی در این مورد خوانده بود بلکه کتابهای خاطرات چند نفر از فرماندهان روسی و آلمانی را هم که در جنگ بودند را نیز خوانده بود! برای یک ساعت همه مات و مبهوت صحبتهایش بودند و یکی از بچه ها هم همینطور که شهریار صحبت می کرد اسمهایی که او می برد را در گوگل سرچ می کرد پو عکسهایشان را به بجه ها نشان می داد. اما این تازه اول ماجرا بود. در روزهای بعد متوجه شدم که تقریبا در هر موردی به ویژه در مورد تاریخ یا فلسفه منطق یا حقوق این آقای شهریار مطالعات کاملی دارد. گاهی حتی خود اشخاص تاریخ ساز را هم دیده بود. این البته در زمینه تاریخ و فلسفه بود. وضعیت در زمینه نرم افزار از این هم خفن تر بود به طوری که شهریار خیلی از کسانی را که ما در کتابها اسمشان را خوانده بودیم از نزدیک دیده بود و با برخی حتی دوره هایی هم گذرانده بود. خلاصه براتون بگم دریایی از دانشهای مختلف بود. البته خودش هیچ ادعایی نداشت و معمولا می گفت من فقط در فلان زمینه چند تا کتاب مختصر خوانده ام. از وقتی شناختمش دوست داشتم تا دیدمش موضوعی را مطرح کنم تا به حرف بکشانمش.واقعا از بودن در کنارش خوشحال می شدم. اما حیف رفت امریکا. یکبار این اواخر بهش گفتم من روزهای اول که دیدمت فکر نمی کردم تو کار نرم افزار باشی چون هیکلت خیلی ورزشکاری بود اون هم چند وقت یکبار که من را می دید بعد سلام علیک می خندید و می گفت عجب ناصر پس فکر می کردی من نمی تونم برنامه بنویسم ! خلاصه رفت و به ما این درس را داد که در موقع قضاوت در مورد افراد زیاد به ظاهرشون نگاه نکنیم.
  • ۹۲/۰۷/۲۱
  • nasser mmn