مرقومات

مرقومات من

مرقومات

مرقومات من

طبقه بندی موضوعی
  • ۰
  • ۰
اندکی پیش یکی از خوش اخلاق ترین معلمین دبیرستان البرز از دنیا رفت. میثم میثمی مردی با موی سپید و سبیلی کوچک و مرتب که همیشه خوش لباس بود و دستمال گردن را هم فراموش نمی کرد. اما ویژگی دوست داشتنی وی لبخندی همیشگی بود که با محبت نثار دانش آموزان می کرد.
اگر از بچه هایی که با میثمی کلاس داشتند بپرسید حتما یک جمله را از آنها خواهید شنید: میثمی معلم با مرامی بود.
هیچوقت کسی سر کلاس از او دلگیر نشد. هندسه را درست و کامل درس می داد اما سختگیری نمی کرد. یادم میاد بعضی وقتها معلمها برای اینکه بچه ها وادار به درس خواندن بشن امتحانهایی بین ثلث می گرفتند و بخشی از نمره ثلث را از این امتحانها منظور می کردند. میثمی هم چند باری از ما امتحان گرفت اما هر وقت بچه ها ازش خواهش می کردند که امتحان را عقب بندازه روی آنها را زمین نمی انداخت. اما یکبار یادمه از دو هفته قبل گفت امتحان می گیرم. به روز امتحان که رسیدیم خیلی ها به امید اینکه باز هم مثمی امتحان را عقب خواهد انداخت رفتند پیشش و خواهش کردند اون روز امتحان نگیره اما میثمی بر خلاف انتظار گفت حتما امتحان می گیرم!
مرحوم میثمی در کنار دانش آموزان
پرسیدیم چرا این قدر اصرار داره که حتما امتحان بگیره جواب داد چون شما بی معرفتی کردید . من از جلوی کلاس شما که رد می شدم از صبح ندیدم کسی کتاب هندسه دستش باشه یا مشغول خواندن هندسه باشه. چون شما بی معرفتی کردید و روی من را زمین انداختید امتحان می گیرم.
البته کسی از او دلگیر نشد چون راست می گفت. گناه از ما بود. از خوش رویی او سو استفاده کرده بودیم .
یادش به خیر سر کلاسش گاهی وقتها بچه ها با اجازه خودش این شعر را با هم می خوندند که : سر زنگ هندسه می گم این درسا بسه کاشکی این زنگ بخوره دل به دلدار برسه ...
خدایش بیامرزد
مرد نیکی بود.
  • ۹۲/۰۷/۰۴
  • nasser mmn