مرقومات

مرقومات من

مرقومات

مرقومات من

طبقه بندی موضوعی
  • ۰
  • ۰

داستان جنگ چند ماهه ی مردم تبریز برای مشروطه با محمد علی شاه را حتما شنیده اید.جنگی که به رهبری ستارخان و باقرخان و با فداکاری مردم شهر ماه ها ادامه داشت. نکته ای بسیار مهم در مورد این جنگ که غالبا مغفول مانده و بیشتر مردم از آن بی خبر هستند نحوه پایان این جنگ است.

غالبا در ذهن افرادی که جریان این جنگ را در کتب درسی خوانده اند چنین است که پایان این جنگ با شکست نیروی های محمد علی میرزا و ورود مشروطه خواهان به تهران به پایان رسید ولی حقیقت چیز دیگری است.

[caption id="" align="aligncenter" width="350" caption="گروهی از آزادی خواهان راد مرد تبریز "]گروهی از آزادی خواهان راد مرد تبریز به همراه ستارخان و باقر خان[/caption]

پایان داستان نبرد آزادی خواهان تبریز چنین است که نیروهای استبداد به فرماندهی عین الدوله برای به زانو در آوردن مردم تبریز شهر را محاصره کردند و به مدت چند ماه راه ورود آذوقه را به شهر بستند اما مقاومت مردم تبریز همچنان ادامه داشت و نیروهای استبداد امید به پیروزی را از دست داده بودند.

در این زمان دولت روسیه که مخالف سرسخت مشروطه بود با هماهنگی محمد علی شاه سعی داشت مردم آذربایجان را تحت فشار قرار دهد و به دنبال بهانه ای بود که با دخالت نظامی آزادی خواهان آذربایجانی را به زانو در آورد.دولت روسیه کمبود آذوقه درتبریز را بهانه قرار داد و نیروهای نظامی روسیه از شمال به سوی مرز ایران حرکت کردند.

مردم تبریز که به شدت از روسیه متنفر بودند و تعصب زیادی بر حفظ تمامیت ارضی کشور داشتند و نیز می دانستند که تهدید روسها با هماهنگی شاه صورت می گیرد، از سر ناچاری به دشمن سرسخت خود یعنی محمد علی شاه تلگرافی بسیار تکان دهنده فرستادند که مایه افتخار هر آذربایجانی  آزاده ای است.مردم تبریز حاضر شدند از مشروطه بگذرند اما بهانه ای به روسها ندهند که استقلال ایران را زیر پا بگذارند.متن این تلگراف چنین است:

"شاه به جای پدر و توده به جای فرزندان است.اگر رنجشی میان پدر و فرزندان رخ دهد نباید همسایگان پا به میان گزارند.ما هرچه می خواستیم از آن در می گذریم و شهر را به اعلی حضرت می سپاریم. هر رفتاری که با ما می خواهند بکنند و اعلی حضرت بیدرنگ  دستور دهند که راه خوار و بار باز شود و جایی برای گذشتن سپاهیان روس به ایران باز نماند"

کسروی در کتاب تاریخ مشروطه در ادامه چنین می نویسد:" راستی این پیشامد به تبریزیان بی اندازه سخت افتاد نمی دانستند چه چاره کنند و برای جلوگیری از آن به هرگونه فداکاری خرسند می بودند.حاجی مهدی آقا اشک از دیده فرو می ریخت.ستارخان می گفت شما با محمد علی میرزا کنار بیایید و پروای مرا هیچ نکنید.من بر اسب خود نشسته و از راه و بیراه از ایران بیرون می روم و روانه نجف می شوم."

[caption id="" align="aligncenter" width="200" caption="ستارخان راد مرد آذربایجانی"]ستارخان[/caption]

روسها که بویی از شرافت نبرده بودند پس از دستور محمد علی میرزا به رفع محاصره نیز به پیشروی ادامه دادند و تا تبریز پیش آمدند. اما محمد علی میرزا چندان فرصت نیافت تا از تسلیم تبریزیان سودی ببرد و حاکم منصوبش را به تبریزیان تحمیل کند زیرا اندکی بعد مشروطه خواهان بختیاری و گیلان و مازندران، تهران را اشغال کردند و شاه مستبد و وطن فروش را از تخت به زیر کشیدند.