مولوی استاد فکرهای ناب و شیرین است. یک نمونه از نظرات جالب و شیرین مولوی این است که انسان اساسا هیچوقت عاشق صورت ها نمی شود! از نظر مولوی حتی عشقهای دنیوی هم عشق به صورت نیستند. برای این کار نیز دو دلیل می آورد نخست اینکه کسی عاشق مرده ای زیبا رو نمی شود با این که دارای صورت زیباست و دوم اینکه اگر معشوق بی وفای کسی وفا پیشه کند عشق عاشق افزون می شود با اینکه صورت معشوق هیچ دگرگون نشده است . صورتها مانند نور آفتابی هستند که بر روی خشت افتاده است. نور خشت عارضی است و با رفتن خورشید از میان می رود. مولوی می خواهد دست شما بگیرد و به شما نشان دهد روشنی از جای دیگری است.
بفرمایید شیرینی !
آنچ معشوقست صورت نیست آن خواه عشق این جهان خواه آن جهان
آنچ بر صورت تو عاشق گشتهای چون برون شد جان چرایش هشتهای
صورتش بر جاست این سیری ز چیست عاشقا وا جو که معشوق تو کیست
آنچ محسوسست اگر معشوقه است عاشقستی هر که او را حس هست
چون وفا آن عشق افزون میکند کی وفا صورت دگرگون میکند
پرتو خورشید بر دیوار تافت تابش عاریتی دیوار یافت
ای که تو هم عاشقی بر عقل خویش خویش بر صورتپرستان دیده بیش
پرتو عقلست آن بر حس تو عاریت میدان ذهب بر مس تو
چون زراندودست خوبی در بشر ورنه چون شد شاهد تر پیره خر
چون فرشته بود همچون دیو شد کان ملاحت اندرو عاریه بد
اندک اندک میستانند آن جمال اندک اندک خشک میگردد نهال
رو نعمره ننکسه بخوان دل طلب کن دل منه بر استخوان
کان جمال دل جمال باقیست دولتش از آب حیوان ساقیست