مرقومات

مرقومات من

مرقومات

مرقومات من

طبقه بندی موضوعی
  • ۰
  • ۰

امیر کبیر

[caption id="attachment_740" align="aligncenter" width="604" caption="ورودی حجره ای که امیر کبیر در آن کشته شد"]ورودی حجره ای که امیر کبیر در آن کشته شد[/caption]
[caption id="attachment_741" align="aligncenter" width="604" caption="محل قتل امیر کبیر"]محل قتل امیر کبیر [/caption]
بی نینگ انگلیسی که همراه وزیر مختار انگلیس امیر را ملاقات کرده وی را فردی درشت و تنومند و هوشمند توصیف کرده.بی نینگ می نویسد امیر در جوانی اهل کشتی بوده و اندام قوی و درشت وی هم موید همین مطلب است.از پهلوانی امیر اطلاعی در دست نیست اما ورزش زورخانه در زمان وی رایج ترین ورزش بود.
لباس امیر جبه بود و به منشیانش نیر دستور داده بود جبه به تن کنند . امیر کلاه بلندی  بر سر می گذاشت و موهای وی بلند و از نوع به اصطلاح پاشنه نخواب بود
همه کسانی که وی را می شناختند- از دوست دشمن- وی را دارای هوش و فراست و شخصیتی استوار دانسته اند از قایم مقام فراهانی تا نمایندگان انگلیس و روس.
وزیر مختار انگلیس در یکی از گزارشاتش می نویسد پول دوستی که صفت بارز ایرانیان است به هیچ وجه در امیر راهی ندارد.همه وی را فردی مورد اطمینان و غیر قابل فساد می دانستند.  دکتر پلاک اتریشی می نویسد پولهایی که به امیر می دادند و نمی گرفت همگی خرج کشتنش شد.
امیر به ندرت به کسی قول می داد اما اگر  وعده ای می داد حتما به آن عمل می کرد. این مطلب را بمی دانستند که هرگاه امیر به کسی قولی بدهد باید آن امر محقق شده شمرد. امیر خود نیز به این صفت خود مباحات می کرد. در جایی به میرزا جعفر خان مشیر الدوله می نویسد ؛ بر خلاف اسلافش حرف بی مغز نمی تواند به زبان آورد چه جای آنکه بنویسد.
پدر امیر کربلایی قربان نامی از نزدیکان قایم مقام فراهانی بود. کربلایی قربان فرد بی چیزی نبود دست کم مدارک نشان می دهد یک دانگ از دهی جزو دارایی وی بوده.میرزا تقی  در ابتدای جوانی از منشیان معتمد قایم مقام فراهانی بود .قایم مقام بارها در نامه هایش از وی نام برده  و آینده روشنی برای وی پیش بینی می کرده. امیر نماینده ایران در مذاکرات تعیین حدود مرزی با عثمانی در ارزنه الروم بود و از عهده این کار به خوبی بر آمد.مرزهای غربی ایران امروز همان مرزهایی است که امیر در مذاکرات صلح با عثمانیان آنرا تثبیت کرد.
نهم ژانویه ۱۸۵۲
از چند روز قبل مهد علیا تعدادی خواننده و نوازنده زن برای دخترش عزت الدله همسر امیر فرستاده بود با این خبر که عن غریب امیر به وزارت منصوب می گردد. مهد علیا خبر احتمال بازگشت امیر به قدرت را به عمد در شهر شایع کرده بود. عزت الدوله همواره نگران دسیسه برای کشتن امیر بود این شایعه می توانست نگرانی وی را کم کند. هیچ غذایی برای امیر نمی اوردند مگر اینکه پیش از وی همسرش از آن می خورد. عزت الدوله لحظه ای امیر را تنها نمی گذاشت.
صبح آنروز خبر آوردند که پیکی از تهران خواهد رسید که فرمان وزارت امیر و خلعتی شاه را می آورد.
عزت الدوله البته باز هم نگران بود و خبر را باور نداشت. امیر اما به حمام رفت . شاید خبر رسیدن خلعت را باور کرده بود.
علی خان فراش که به باغ فین رسید چاپار دولتی را در کنار در حمام دید که منتظر امیر بود که از حمام خارج شود و پاسخ نامه ای را از وی بگیرد.علی خان فراش دست وی را گرفت و به خود به حمام برد که وی زن امیر را از آمدنش مطلع نکند. مامورانش در دیگر حمام را مسدود کردند.
فراشباشی به چند نفر از مامورانش وارد صحن حمام شد و فرمان شاه را نشان داد. امیر با حق نعمتی که بر علی خان داشت پرسید شما چرا مامور اینکار شدید. امیر خواست عزت الدوله را ملاقات کند و نزد وی وصیت کند اما علی خان نپذیرفت چرا که می دانست با عزت الدوله نخواهد گذاشت وی ماموریت شیطانی اش را انجام دهد.
امیر به دلاک گفت رگهای دو دستش را بزند. خون از رگهای وی فوران می کرد . امیر دو دستش را بر زمین نهاده بود و منتظر بود تا مرگش در رسد. علی خان فراش آن مامور دور از شرافت به میر غضب اشاره ای کرد. میر غضب با چکمه به میان دو کتف امیر کوبید. چون امیر به زمین در غلطید دستمالی در گلویش کرد تا جان داد.فراش جهنمی به سرعت برخواست و گفت دیگر کاری نداریم. وی  و همراهانش با اسبان تند رو به تهران باز گشتند.
راستی که چقدر زیادند این علی خانهای فراش بی شرافت در تاریخ این کشور.
یک انگلیسی نقل می کند وقتی سالها بعد حمام فین و محل قتل امیر را دیده دیوارهای  حمام را که خون امیر به آن ریخته بود را تراشیده بودند و کسی هم دیوار را تعمیر نکرده بود.
عزت الدوله به تهران منتقل شد و گفته اند که تا با برادرش ناصر الدین شاه ناجوانمرد روبرو شد هر چه فحش ناسزا می دانست به وی گفت.
از امیر دو دختر و یک پسر بازماند که یکی از این دو دختر همسر مظفر الدین شاه و مادر محمد علی شاه است
- از کتاب امیر کبیر و ایران اثر فریدون آدمیت
بخشی از شعر فریدون مشیری در مورد امیر کبیر:
هنوز، نفرین می بارد از درو دیوار.
هنوز، نفرت از پادشاه بد کردار.
هنوز وحشت از جانیان آدمخوار!
هنوز لعنت بر بانیان آن تزویر.
هنوز دست صنوبر به استغاثه بلند،
هنوز بید پریشیده سر فکنده به زیر،
هنوز همهمه سروها که " ای جلاد!
مزن! مکش! چه کنی؟ های ؟!
ای پلید شریر!
چگونه تیغ زنی بر برهنه در حمام؟!
چگونه تیر گشایی به شیر در زنجیر!؟
هنوز، آب، به سرخی زند که در رگ جوی،
هنوز،
هنوز،
هنوز،
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
در رفتار بزرگان و دانشمندان ایرانی به ویژه از قرن ششم به بعد دقت کردم و چنین یافتم که بزرگان ما آنقدر که عاشق دانش بودند عاشق دانستن و یافتن نبودند .بزرگان ما به قدری به دانشی که در کتابها می یافتند عشق می ورزیدند که در آنها غرق می شدند و به همین دلیل نمی توانستند از آن دل بکنند و دانشهای جدیدی بیابند که احیانا مخالف دانسته های پیشین آنها بود. من این بزرگان را چندان شایسته سرزنش نمی دانم چرا که دانشی که قدما می اموختند چنان با مذهب و هنر و صنعت و سیاستشان همگن و یکپارچه بود که تصور اینکه بشود تغییری بنیادی در آن ایجاد کرد مشکل و گاهی ترسناک می نمود. قدما معماری را از هندسه شان می گرفتند و هندسه شان مبتنی بر الهیات و فلسفه شان بود بنا بر این تغییرات بنیادی در معماری یا ریاضیاتشان گزاره های فلسفی شان را در معرض خطر قرار می داد. امروز نیز کسانی هستند که چنین می اندیشند که دانش و فرهنگ گذشتگان توحیدی و وجدت گرا بود و دانش امروزیان کثرت گرا اما هیچگاه به جز و با مصداق وارد جزییات دانش گذشتگان نمی شوند که ببیند برخی از بنیادهای ساختمان بلند فرهنگ آنها چنان سست و بی بنیاد بود که علی رغم میل بزرگان آن فرهنگ فرو ریخت. ساختمان فرهنگ پیشینان ما به آن دلیل فروریخت که اسباب فروریختنش فراهم شده بود نه به دلیل خیانت و توطیه کسی که گروهی اکنون اما باید هرچه از مصالح آن فرهنگ به کار می أید برداشت و ساختمان جدیدی با معماری نو برپا کرد. ساختمان پیشین دیگر تنها در رویاها وجود دارد. . اندیشه تعمیر آن بنای سست کهن سالهاست که بی نتیجه مانده.البته هنوز هم در میان خرابه های این ساختمان فروریخته اتاقها و دیوارهای سالم و مستحکمی یافت می شود .
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

ما مردم نادانی هستیم

ما اهالی خاور میانه با نادانی برای خود مشکلات اجتماعی ایجاد می کنیم. مدتی می گذرد تا مشکل را حس کنیم. بعد کمی غر غر می کنیم ولی قادر به تشخیص دقیق دلیل مشکل نیستیم پس کم کم به مشکل عادت می کنیم . پس از مدتی یقین می کنیم آن مشکل جزیی از سرنوشت محتوم ماست وپس از آن به این نتیجه می رسیم که در واقع مشکلی وجود ندارد و نظام دنیا چنین است. در این مرحله چشممان را به روی مشکل می بندیم و به خواب می رویم اما پس از مدتی این مشکل مشکلات دیگری تولید می کند و مانند سرطان پیشرفته نظام اجتماعی را از کار می اندازد. در این مرحله برخی که خوایشان سبک تر است کمی چشمانشان را باز می کنند و می بینند که همین مشکل سالها قبل در کشورهای پیشرفته حل شده است اما دیگر خیلی دیر شده. مردم حتی حاضر نیستند بپذیرند که دچار مشکلند. افرادی که کمی هوشیارتر شده اند سعی می کنند به مردم بفهمانند که دچار مشکلند اما اینکار زمان زیادی می برد. در برخی از موارد مردم پس از سالها متوجه مشکل می شوند اما معمولا خیلی دیر و در این مرحله هم تلاش برای قانع کردن مردم برای استفاده از راه حلهای آزمایش شده در دیگر کشورها معمولا ره به جایی نمی برد..
مثل این رفتار ما ایرانی ها مثل کسی است که دچار یک بیماری مزمن مثل دیابت است که البته بیماری وخیم و کشنده ای نیست. اما بیمار ابتدا در اثر عوارض بیماری نارحت می شود ولی از مداوا سر باز می زند.در مرحله بعد به بیماری اش خو می گیرد و می پذیرد که این سرنوشت وی است چرا که تا خدا نخواهد کسی بیمار نمی شود. بعد از مدتی بیماری پیشرفت می کند و بیمار بی توجه به درمان حتی رژیم غذایی اش را اصلاح نمی کند تا اینکه برخی اندامهای حیاتی وی از کار می افتد در این مرحله دیگر زندگی وی مختل می شود و بیمار به درمان با داروهای گیاهی و نسخه های بومی روی آورد اما دیگر حتی برای درمان درست هم دیر شده است.
نمونه های این نوع برخورد با مشکل در اطراف ما ایرانی ها بسیار زیاد است و البته هر یک در مرحله از مراحل گفته شده.
مشکلاتی که این قدر قدیمی هستند که به عنوان جزیی از تاریخ ما تلقی می شوند و دیگر کسی حرفی از آنها به میان نمی آورد : تناقضات در روابط خانوادگی ما ایرانی ها با دنیای مدرن - مشکل رشوه - طولانی شدن دادرسی ها - مشکل بی انگیزگی مردم در انجام کار
مشکلاتی که سالها بعد متوجه اش می شویم : مشکل بی سوادی عمومی به معنای نوین آن و اینکه در دنیای فعلی فردی که آشنایی درستی با ابزارهای مربوط به فناوری اطلاعات و به ویژه اینترنت ندارد عملا بی سواد است.فردی که امروز نمی تواند ایمیلش را چک کند با فردی که دیروز نمی توانست نامه بخواند فرق چندانی ندارد و هردو در انزوا قرار می گیرند.مشکل عدم وجود زیرساختهای تجارت الکترونیک در ایران (پهنای باند ارزان - امضای الکترونیک - بانکداری پر سرعت الکترونیکی و تغییر در پروسه های اداری) . مشکل عدم توانایی ایرانی ها در ارتباط با مردم دیگر کشورها و بی خبری آنها از اوضاع اجتماعی کشورهای دیگر و حتی همسایه ها . مشکل عدم اطلاع روشنفکران و دانشمندان ما از آنچه در کشورهای همسایه ما می گذرد. مشکل آلودگی محیط زیست (برای اینکه اطمینان پیدا کنید که ما هنوز درک درستی از آلودگی محیط زیست نداریم به اخباری توجه کنید که هر خودروی برقی را خودروی پاک می دانند غافل از اینکه برقی که باطری ماشین را شارژ کرده از انرژی فسیلی حاصل شده و آلودگی پیش از روشن شدن خودرو تولید و در هوا پخش شده است )و بسیاری مشکلاتی که من هم هنوز نمی دانم.
مشکلاتی که در مرحله غر غر هستند : مشکل کمبود جای پارک خودرو - مشکل بی اخلاقی در بین فوتبالیستها و هنرمندان و ...
مشکلاتی که در مرحله پذیرش به عنوان وضعیت طبیعی هستند : مشکل بی اخلاقی عمومی نوجوانها و عدم توانایی تربیت نسل بعدی توسط والدین - مشکل نبود فرهنگ رانندگی - مشکل عدم توجه مردم به مطالعه و رواج فرهنگ سطحی نگری
مشکلاتی که در مرحله وخیمی هستند و می رود که جامعه را از هم بپاشند : مشکل دروغگویی عمومی مردم که منجر به بی اعتمادی وسختی داد و ستد های مالی شده - مشکل بی کاری - مشکل مسکن - مشکل توزیع گسترده مدارک بی مصرف و رواج خرید و فروش پایان نامه - مشکل اعتیاد - مشکل افزایش سن ازدواج
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

دلار و ریال

[caption id="" align="aligncenter" width="220" caption="مورگان شوستر مشاور مالی امریکایی دولت ایران که صادقانه در راه بهبود وضعیت مالی ایران کوشید"]مورگان شوستر مشاور مالی امریکایی دولت ایران که صادقانه در راه بهبود وضعیت مالی ایران کوشید[/caption]
در کتاب خاطرات مورگان شوستر خواندم که در زمان ورود وی به ایران یک تومان تقریبا معادل یک دلار آمریکا بوده.زمان ورود مورگان شوستر به ایران سال ۱۳۹۰ شمسی یا ۱۹۱۱ میلادی است یعنی ۱۰۰ سال پیش. با یک محاسبه ساده مشخص می شود که در طول این صد سال به طور متوسط هر سال ۶ درصد از ارزش ریال نسبت به دلار کاسته شده است که معادل است با هزار برابر کاهش در طول صد سال.
مورگان شوستر صادقانه در راه بهبود وضعیت مالی دولت مشروطه نو پای ایران کوشید اما به دلیل ناجوانمردی ها روسیه و انگلستان مجبور به ترک ایران شد.شاید اگر مورگان شوستر در ایران می ماند و می توانست کارش را به انجام رساند فاصله دلار و ریال اکنون این قدر زیاد نبود.
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

تشکر

مدتی پیش یک اعلامییه فوت به دستم رسید که بخش اعظم اعلامیه را تشکر از ارگانها و سازمانهای مختلف پر کرده بود. اگر کسی نمی دانست فرد متوفی کیست گمان می کرد دست کم استاندار یا نماینده یک شهر مهم است در حالی که بنده خدا یک روستایی عادی بوده و بازماندگانش برای مهم جلوه دادن خودشان چنین لیست بلند بالایی برای تشکر تهیه کرده اند. چنین وانمود کرده اند که چند وزارتخانه و ارگان مهم مثل وزارت آموزش و پرورش و وزارت نفت و راه آهن به طور رسمی در عزاداری آنها شرکت کرده اند
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

سوره مریم

سوره مریم در قرآن با داستان زکریا آغاز می شود.
زکریا از نداشتن فرزند گله می کند. خداوند به وی مژده فرزند می دهد اما همسر زکریا نازاست.نشانه خداوند بر این معجزه این است که زکریا تا سه روز توان سخن گفتن را از دست می دهد.
مریم نازا نیست اما شوهری ندارد. جبرییل به وی مژده فرزند می دهد.نشانه اینکه این فرزند از طرف خداست برای مردم این است که نوزادی که نمی تواند سخن بگوید به سخن می آید.
یحیی و عیسی هردو در کودکی به نبوت می رسند.
فرزند زکریا یحیی است که در روایات به گریان بودن از خوف خدا معروف است و فرزند مریم عیسی است که در روایات به شاد بودن از رحمت خدا معروف است . هردو اما موید یکدیگرند.
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
من هیچوقت دوست نداشتم عیدها که تهران خلوت و تمیزه برم مسافرت اما امسال تصمیم گرفتم برم.دنبال یه جای خلوت می گشتم.نتیجه این شد که دور شهرهای مشهد و شیراز و اصفهان و یزد و کاشان را باید قلم گرفت.توی اینترنت و گوگل ارت دنبال جاهایی گشتم که جزو مقاصد احتمالی مسافران نوروزی نباشه و حتی نزدیکشون هم نباشه. به کمک گوگل ارت و نقشه راهها به این نتیجه رسیدم احتمالا خوانسار باید جای مناسبی باشه .جایی که به تولید عسل معروفه باید جای خوش آب و هوایی باشه که البته حدسم هم درست بود.
برای رفتن به خوانسار از تهران باید تا سلفچگان برید و بعد از سلفچگان دو راه وجود داره که تقریبا طول یکسانی دارند.اولی از محلات و دلیجان رد می شه و دومی از جاده ای که به اصفهان می ره منشعب می شه..
مسیر اول را برای رفت و مسیر دوم را برای برگشت انتخاب کردیم. فکر کردم اگر جاده شلوغ بود در یکی از شهرهای سر راه ساکن بشیم. از خمین و محلات و دلیجان گذشتیم.
بعد از حدود ۵ ساعت به گلپایگان رسیدیم.جاده به سمت گلپایگان در دل یک دشت بود که در افق سمت چپ یک رشته کوه برف گیر دیده می شد. هوا ابری بود و از دور می شد رعد برق را در ابرها ی وسط دشت دید. منظره ی با شکوهی بود.


[caption id="attachment_699" align="aligncenter" width="604" caption="در راه گلپایگان"]در راه گلپایگان[/caption]
کباب گلپایگان محصول معروفیه در همه جای ایران هم کبابی های گلپایگانی نما زیادند بنا بر این تصمیم گرفتیم اصلش را امتحان کنیم. البته تعریفی نداشت.کبابهای رستورانهای خوب تهران بسیار بهتر از کباب اصل گلپایگانند . اولین کبابی که رفتیم در حدود ۱۵ نفر توی صف بودند ما هم گشتیم تا یه کبابی نسبتا خلوت تر پیدا کردیم.
وضعیت نظافت کبابی ها هم در حد پایین شهر تهران بود. گلپایگان به جز کباب ماست های معروفی هم داره که البته بر عکس کبابش واقعا ماستهای خوش مزه ای هستند.
شهر گلپایگان شبیه اکثر شهرهای استان مرکزی و شرق لرستانه و جذابیت خاصی نداره.شهری تشکیل شده از تعدادی خانه بی هویت و شبیه به هم ، مغازه های ساندویچی و پیتزایی
[caption id="attachment_700" align="aligncenter" width="604" caption="گلپایگان"]گلپایگان[/caption]


از گلپایگان به سمت خوانسار راه افتادیم.هوا کم کم سرد تر شد و گهگاهی هم باران می اومد. با رسیدن به خوانسار فهمیدم که به جایی خوبی رسیدم. خوانسار در شمال یک رشته کوه بنا شده . خوانسار شهری کم ارز و درازه که یک خیابان اصلی و طولانی داره. در دو سمت این خیابون درختان بلندی زندگی می کنند که تهرانی ها رو یاد انتهای خیابون ولی عصر و میدان تجریش می اندازه.


 
[caption id="attachment_702" align="aligncenter" width="604" caption="میدان ۲۲ بهمن خوانسار"]میدان ۲۲ بهمن خوانسار[/caption]


هوا نسبتا سرد و کوهستانی بود که منظره میدانهای شهر بسیار شبیه میدان دربند به نظر می رسید. درختان بلند کنار خیابان ساختمانهای ساده و مهندس ساز را پنهان می کرد و باعث می شد منظره شهر خیلی زیبا به نظر برسه .منظورم از مهندس ساز مفهومیه در مقابل معمار ساز یعنی ساختمانی که طراحش معمار نبوده بلکه مهندس عمران بوده.احتمالا می دونید که مهندسین عمران الزاما دید هنری ندارند و فقط مهارت ساخت ساختمانهای محکم و پایدار را می آموزند اما معماری با هنر و احساس انسان هم سر و کار دارد. ساختمانهای تهران و اکثر شهرهای ایران از نوع مهندسی سازند برای همین هم همه به شکل جعبه های پنجره دار به نظر می رسند.
عرض شهر خیلی کمه فکر کنم تقریبا یکی دو کیلو متره به همین دلیل هم در همه جای شهر رشته کوه جنوبی شهر به خوبی و نزدیکی دیده میشه. رشته کوهی که هنوز در فروردین ماه برف داشت. منظره کوه در شب پر ابهت و هولناک بود.پیش خودم تصور می کردم اگر من در بچگی همچین جایی زندگی می کردم حتما خیال می کردم این کوه مثل یه دیوار آدمهای شهر را از آسیب دیوهایی که پشت کوه زندگی می کنند حفظ می کنه.
[caption id="attachment_703" align="aligncenter" width="604" caption="نمای کوهستان خوانسار"]نمای کوهستان خوانسار[/caption]
در مهمانسرای جهانگردی خوانسار ساکن شدیم. چندان جای جالبی نبود اما انتخاب دیگری هم نداشتیم. شب موقع خواب صدای عجیبی به گوشم می خورد. البته صدا شدید نبود و به نظر می رسید از جای دوری میاد. صدا صدای یه عده مرد بود که انگار داشتند یه بازی گروهی انجام می دادند و هر از چند گاهی صدای فریاد گروه برنده بلند می شد. صیح که دور و بر مهمانسرا گشتی زدم دیدم به فاصله کمی از مهمانسرا بازداشتگاه خوانسار قرار داره و اون صدا ها هم صدای بازداشتی هایی بوده که احتمالا داشتند گل یا پوچ بازی می کردند.
 
[caption id="attachment_705" align="aligncenter" width="604" caption="بازداشتگاه خوانسار جنب مهمانسرای جهانگردی"]بازداشتگاه خوانسار جنب مهمانسرای جهانگردی[/caption]
تصویر داخل مهمانسرا
 
[caption id="attachment_706" align="aligncenter" width="604" caption="داخل مهمانسرای جهانگردی"]داخل مهمانسرای جهانگردی[/caption]
اواخر شب یه گشتی در شهر زدیم. بر خلاف روال معمول شهرستانها که سر شب شهر تعطیل می شه برخی از مغازه ها هنوز هم باز بودند. از هر هفت هشت مغازه یکی عسل فروشی بود. محصول معروف شهر هم عسله.


 
[caption id="attachment_707" align="aligncenter" width="604" caption="عسل فروشی در خوانسار"]عسل فروشی در خوانسار[/caption]
.من از این مغازه  عکاسی که اسمش عکاسی روشن بود باطری خریدم.


 
[caption id="attachment_708" align="aligncenter" width="604" caption="صاحب عکاسی روشن"]صاحب عکاسی روشن[/caption]


فروشنده توی مغازه عکسهای بزرگ و قشنگی از اطراف خوانسار داشت که یکیش دشتی پر از لاله بود که می گفت در اردیبشت پر از گل می شه. یکی دو تا عکس هم از اطراف خوانسار بود. فروشنده توصیه کرد که حتما اردیبهشت بیایم خوانسار و کلی هم تعارف کرد بریم خونه شون که البته چون جاداشتیم مزاحمش نشدیم.


 
[caption id="attachment_709" align="aligncenter" width="604" caption="حسینیه خوانسار"]حسینیه خوانسار[/caption]
روز بعد به سمت گلپایگان حرکت کردیم . نزدیک گلپایگان یک ارک قدیمی هست به اسم گوگد. دیدن این ارک را برای موقع برگشتن گذاشته بودیم. قبل از سفر توی اینترنت از این ارگ چند عکس دیده بودم. عکسها بی کیفیت و کوچک بودند . چیز زیادی رو نشون نمی دادند اما ارگ از نزدیک جای بسیار زیباییه. ساختمان ارگ تعمیر و بازسازی شده به طوری که تعدای از اتاقهای ارگ به عنوان اقامتگاه استفاده می شه فضای داخلی ارگ هم بسیار زیباست . تعدادی از اشیا تاریخی هم به نمایش گذاشته شده بودند.
از یکی از برجهای ارگ می شد بالا رفت و از اون بالا منظره ای رو  دید که واقعا بی نظیره. دشت بسیار وسیعی از بالای برج دیده می شد. نگهبانهایی که بالای این برج نگهبانی می دادند حتما می تونستند حرکت دشمن به سمت قلعه را از کیلومترها دورتر ببینند.
[caption id="attachment_710" align="aligncenter" width="604" caption="ارگ گوگد"]ارگ گوگد[/caption]
توضیحات تکمیلی :
ظاهرا مدتی است هتلی با نام هتل زاگرس در خوانسار افتتاح شده و به نظر می رسه نسبت به مهمانسرای جهانگردی جای بهتری باشه
خوانساری ها در بازار تهران در بخش لوازم التحریر فعال هستند
سفر به خوانسار بر عکس بسیاری از سفرهای دیگری که به شهرهای ایران داشته ام برای من آرامش بخش و به یاد ماندنی بود.اگر فرصت داشتید حتما یه سری به خوانسار بزنید.
بد ترین سفری که من تجربه کردم سفر به کاشان بود. شهری به هم ریخته و شلوغ و بی نظم که رفت آمد موتوری هاش حتی در طول شب هم در خیابان قطع نمی شد و تا دلتون بخواد پر بود از هیات و تکیه و حسینیه . البته من ادم بی دینی نیستم اما این کاشونی ها واقعا باعث بی آبرویی این جور جاها هستند. توصیه من اینه که اگر به سرتون زد به کاشان سفر کنید اول یه آبی به صورتتون بزنید بعد یه چایی بخورید اگر باز هم دیدید دوست دارید به کاشان سفر کنید یه قرص آرام بخش بخوریدو یکی دو ساعت صبر کنید اگر باز هم افاقه نکرد عیب نداره برید کاشان اما   در خود شهر اقامت نداشته باشید و فقط به دیدن خانه های تاریخی شهر و باغ فین بروید و به سرعت این شهر زشت را ترک کنید.
 
--------------------
آشنایی با بر و بچه های خوانساری در اینترنت
وبلاگ خطم خالی
وبلاگ گروهی خوانساری ها
یک خوانساری داستان نویس
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
در قرآن کریم در سوره احزاب آیه است که چنین می گوید : النبی اولی بالمومنین من انفسهم ... این آیه به عنوان یکی از دلایل ولایت مطرح می شود و بر اساس آن اولویت پیامبر در حقوق و بالطبع در فرمانروایی اثبات می شود.اما جالب است بدانید که روایاتی که این آیه را تفسیر می کنند ولایت و اولویت در این آیه را به صورت اولویت در حق و در تکلیف به صورت همراه هم بیان می کنند.به این معنی که پیامبر نه تنها در حقوق بر مومنین اولویت دارد بلکه در وظایف نیز چنین است یعنی اگر وظیفه ای بر عهده مومن بود و از عهده اش بر نمی آمد بر پیامبر واجب است که آنرا انجام دهد . در اصول کافی در کتاب حجه و در باب حقوق متقابل امام و مردم روایاتی در تایید این معنی آمده . از جالب ترین آنها روایتی است از امام صادق که در پاسخ کسی که تفسیر این آیه را نمی داند می فرماید اگر در زندگی و پس از مرگ مومن ، اموال مومن برای ادای قرض و مخارجش کافی نباشد بر عهده امام است که آنرا بپردازد و می فرماید که بعد از نزول این آیه گروه زیادی از یهودیان مسلمان شدند چرا که دانستند در صورت ایمان آوردن حتی پس از مرگ و یا در ناتوانی و فقر پیامبر(و جانشینان وی) موظف به تامین نیازهای زن و فرزندان آنان هستند. در روایتی دیگر حتی گفته شده اگر امام چنین نکند گناهکار است و بر مومن گناهی نیست.مایه رنحش است که همواره مفسرین تنها بر بخش نخست معنا تکیه می کنند و از معنای کامل آیه سخنی به میان نمی آورند.
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

عبرت

مدتی است که در میان برخی از افراد مذهبی خطر گرایش شیعیان به وهابیت در سر زبانهاست. این افراد مذهبی همواره نگرانند که نکند مردم گرایشی به وهابیت پیدا کنند و از راه بدر شوند. با افزایش تعداد افرادی که به حج و عمره می روند و تبلیغات سعودی ها نگرانی این افراد بیشتر و شدید تر می شود.گهگداری حتی این نگرانی در میان علما هم دیده می شود اما من به شخصه تا به حال نه شنیده ام و نه دیده ام که کسی از شیعیان وهابی شده باشد.ترس این افراد از گرایش مردم به وهابیت موجب می شود تا چشم بر روی بسیاری از کارها و حرفهای غالیانه ببندند تا تنور محبت اهل بیت از دید خودشان گرم بماند و یا با تاکید بر نزدیکی ظهور و القای تاثیر امام زمان در امور مختلف مردم را در مقابل تبلیغات وهابیان از دید خودشان بیمه کنند. اما از دید من امکان گرایش شیعیان به وهابیت بسیار بسیار اندک است . برای نظر خودم به جز تجربه دلایل دیگری هم دارم که نیازی به ذکرش نمی بینم. اما خطری که متوجه اعتقادات مردم شده است را همین تفکرات و رفتار غالیانه در مورد معصومین و به ویژه امام زمان می بینم.رشد تفکرات غالیانه و افزایش بیش از حد احساسات شدید مذهبی همیشه مصادف است با کاهش قدرت تفکرات عقلانی. کاهش تفکرات عقلانی هم راه را برای هر گزافه گویی می گشاید . این چنین است که به جای اخباری از گرویدن گروه گروه مردم به وهابیت خبرهای زیادی به گوش می رسد از ادعای نیابت امام زمان یا نبوت و وحی و حتی اولوهیت. اگر تعداد همین اخبار را در نظر بگیرید به راحتی قانع می شوید که خطر دقیقا از ناحیه غلو و بی عقلی است نه از ناحیه وهابیت.
در کتابهای تاریخی ما به اشتباه و به سرعت از ذکر وقایع مربوط به ظهور باب در دوره قاجار عبور می شود اما هر صاحب نظری که نگاهی به رخدادهای آن دوره بیندازد آنرا سرشار از اتفاقهای عبرت آموز می بیند.در دوره ای که مردم ایران بسیار در اعتقادات خود متعصب تراز امروز بودند شخصی ظهور می کند به نام علی محمد شیرازی . این فرد مدتی علوم دینی را مطالعه می کند و مدتی نیز در دشت و بیابان به ریاضت مشغول می گردد. بعد از مدتی با حالتی پریشان به شهر بر می گردد و مدعی می شود باب یا واسطه ارتباط با امام زمان است. اندکی بعد ادعا می کند که خود امام زمان است . با اینکه نامش و نام والدینش و محل تولدش را همه می دانستند . مدتی بعد ادعا می کند که به وی وحی نازل می شود و او از حضرت محمد بالاتر است و کتابش نیز ناسخ قران است و کسی نمی تواند مانند آن بیاورد. وی شریعتی جدید بنا می کند و البته در همه این مراحل هم افراد زیادی به وی ایمان می آورند. ایمان آوردن مجتهدی سرشناس در زنجان و چند روحانی دیگر به وی موجب رونق شریعت وی می گردد تا جایی که نقل است که زمانی وی را دستگیر کرده و به ارومیه بردند پس از اینکه وی به حمام رفت مردم شهر هر استکان از خزینه را به قیمت گزاف از حمامی خریدند.کار بابیان در زنجان به حدی بالاگرفت که شهر به تصرفشان در آمد و نیروهای دولتی به سختی توانستند آنها را شکست دهند. روحانیان مسلمان برای مقابله با باب مجالس مناظره ای با وی تشکیل دادند و در همه آنها نتیجه به ضرر علی محمد شیرازی بود.وی از برخی از مفاهیم و اعتقادات مذهب شیعه (مثل مساله بدا و یا غیبت امام زمان و تحدی قرآن )به نفع و به روش خودش سو استفاده کرد و بر رونق کارش افزود.با وجود شکست وی در تمام مناظرات با علما باز هم گروه زیادی از مردم به وی گرویدند چرا که بسیاری از مردم توانایی قضاوتهای عقلانی و نقادی نداشتند. در نهایت این فتنه پس از دردسرها و خونریزی های بسیار از دو طرف فرونشست. اگر مردم به بی فکری و عدم نقادی تشویق شوند و تنها بر آتش احساسات آنها دمیده شود همواره امکان دارد که شیطانی از راه برسد و بر احساسات مردم سوار شود. سرو کار داشتن با مردمی که اهل چون چرا نیستند و هر چیزی را به راحتی می پذیرند در ابتدا ممکن است برای راهبران دینی شیرین و دلپذیر باشد اما این میوه شیرین به سرعت می تواند فاسد شود و یا به لقمه ای لذیذ در دهان دشمن تبدیل شود.از دید من تحمل برخی چون چرا ها و نافرمانی های فکری به پروراندن مردمی احساساتی و فرمانبر می ارزد.
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
به طور اتفاقی در سایت ویکی پدیا عکسی پیدا کردم که یک حافظه ۸ گیگا بایتی امروزی را با یک حافظه ۸ بایتی چهل سال پیش مقایسه کرده بود. هر یک از حلقه ها در تصویر یک بیت است و هر ردیف هشت تایی یک بایت.
تهیه کننده تصویر Daniel Sancho
  • nasser mmn