مرقومات

مرقومات من

مرقومات

مرقومات من

طبقه بندی موضوعی
  • ۰
  • ۰
در رفتار بزرگان و دانشمندان ایرانی به ویژه از قرن ششم به بعد دقت کردم و چنین یافتم که بزرگان ما آنقدر که عاشق دانش بودند عاشق دانستن و یافتن نبودند .بزرگان ما به قدری به دانشی که در کتابها می یافتند عشق می ورزیدند که در آنها غرق می شدند و به همین دلیل نمی توانستند از آن دل بکنند و دانشهای جدیدی بیابند که احیانا مخالف دانسته های پیشین آنها بود. من این بزرگان را چندان شایسته سرزنش نمی دانم چرا که دانشی که قدما می اموختند چنان با مذهب و هنر و صنعت و سیاستشان همگن و یکپارچه بود که تصور اینکه بشود تغییری بنیادی در آن ایجاد کرد مشکل و گاهی ترسناک می نمود. قدما معماری را از هندسه شان می گرفتند و هندسه شان مبتنی بر الهیات و فلسفه شان بود بنا بر این تغییرات بنیادی در معماری یا ریاضیاتشان گزاره های فلسفی شان را در معرض خطر قرار می داد. امروز نیز کسانی هستند که چنین می اندیشند که دانش و فرهنگ گذشتگان توحیدی و وجدت گرا بود و دانش امروزیان کثرت گرا اما هیچگاه به جز و با مصداق وارد جزییات دانش گذشتگان نمی شوند که ببیند برخی از بنیادهای ساختمان بلند فرهنگ آنها چنان سست و بی بنیاد بود که علی رغم میل بزرگان آن فرهنگ فرو ریخت. ساختمان فرهنگ پیشینان ما به آن دلیل فروریخت که اسباب فروریختنش فراهم شده بود نه به دلیل خیانت و توطیه کسی که گروهی اکنون اما باید هرچه از مصالح آن فرهنگ به کار می أید برداشت و ساختمان جدیدی با معماری نو برپا کرد. ساختمان پیشین دیگر تنها در رویاها وجود دارد. . اندیشه تعمیر آن بنای سست کهن سالهاست که بی نتیجه مانده.البته هنوز هم در میان خرابه های این ساختمان فروریخته اتاقها و دیوارهای سالم و مستحکمی یافت می شود .
  • ۹۰/۰۲/۰۵
  • nasser mmn