مرقومات

مرقومات من

مرقومات

مرقومات من

طبقه بندی موضوعی

۱۲۷ مطلب با موضوع «متفرقه» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
در رفتار بزرگان و دانشمندان ایرانی به ویژه از قرن ششم به بعد دقت کردم و چنین یافتم که بزرگان ما آنقدر که عاشق دانش بودند عاشق دانستن و یافتن نبودند .بزرگان ما به قدری به دانشی که در کتابها می یافتند عشق می ورزیدند که در آنها غرق می شدند و به همین دلیل نمی توانستند از آن دل بکنند و دانشهای جدیدی بیابند که احیانا مخالف دانسته های پیشین آنها بود. من این بزرگان را چندان شایسته سرزنش نمی دانم چرا که دانشی که قدما می اموختند چنان با مذهب و هنر و صنعت و سیاستشان همگن و یکپارچه بود که تصور اینکه بشود تغییری بنیادی در آن ایجاد کرد مشکل و گاهی ترسناک می نمود. قدما معماری را از هندسه شان می گرفتند و هندسه شان مبتنی بر الهیات و فلسفه شان بود بنا بر این تغییرات بنیادی در معماری یا ریاضیاتشان گزاره های فلسفی شان را در معرض خطر قرار می داد. امروز نیز کسانی هستند که چنین می اندیشند که دانش و فرهنگ گذشتگان توحیدی و وجدت گرا بود و دانش امروزیان کثرت گرا اما هیچگاه به جز و با مصداق وارد جزییات دانش گذشتگان نمی شوند که ببیند برخی از بنیادهای ساختمان بلند فرهنگ آنها چنان سست و بی بنیاد بود که علی رغم میل بزرگان آن فرهنگ فرو ریخت. ساختمان فرهنگ پیشینان ما به آن دلیل فروریخت که اسباب فروریختنش فراهم شده بود نه به دلیل خیانت و توطیه کسی که گروهی اکنون اما باید هرچه از مصالح آن فرهنگ به کار می أید برداشت و ساختمان جدیدی با معماری نو برپا کرد. ساختمان پیشین دیگر تنها در رویاها وجود دارد. . اندیشه تعمیر آن بنای سست کهن سالهاست که بی نتیجه مانده.البته هنوز هم در میان خرابه های این ساختمان فروریخته اتاقها و دیوارهای سالم و مستحکمی یافت می شود .
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

ما مردم نادانی هستیم

ما اهالی خاور میانه با نادانی برای خود مشکلات اجتماعی ایجاد می کنیم. مدتی می گذرد تا مشکل را حس کنیم. بعد کمی غر غر می کنیم ولی قادر به تشخیص دقیق دلیل مشکل نیستیم پس کم کم به مشکل عادت می کنیم . پس از مدتی یقین می کنیم آن مشکل جزیی از سرنوشت محتوم ماست وپس از آن به این نتیجه می رسیم که در واقع مشکلی وجود ندارد و نظام دنیا چنین است. در این مرحله چشممان را به روی مشکل می بندیم و به خواب می رویم اما پس از مدتی این مشکل مشکلات دیگری تولید می کند و مانند سرطان پیشرفته نظام اجتماعی را از کار می اندازد. در این مرحله برخی که خوایشان سبک تر است کمی چشمانشان را باز می کنند و می بینند که همین مشکل سالها قبل در کشورهای پیشرفته حل شده است اما دیگر خیلی دیر شده. مردم حتی حاضر نیستند بپذیرند که دچار مشکلند. افرادی که کمی هوشیارتر شده اند سعی می کنند به مردم بفهمانند که دچار مشکلند اما اینکار زمان زیادی می برد. در برخی از موارد مردم پس از سالها متوجه مشکل می شوند اما معمولا خیلی دیر و در این مرحله هم تلاش برای قانع کردن مردم برای استفاده از راه حلهای آزمایش شده در دیگر کشورها معمولا ره به جایی نمی برد..
مثل این رفتار ما ایرانی ها مثل کسی است که دچار یک بیماری مزمن مثل دیابت است که البته بیماری وخیم و کشنده ای نیست. اما بیمار ابتدا در اثر عوارض بیماری نارحت می شود ولی از مداوا سر باز می زند.در مرحله بعد به بیماری اش خو می گیرد و می پذیرد که این سرنوشت وی است چرا که تا خدا نخواهد کسی بیمار نمی شود. بعد از مدتی بیماری پیشرفت می کند و بیمار بی توجه به درمان حتی رژیم غذایی اش را اصلاح نمی کند تا اینکه برخی اندامهای حیاتی وی از کار می افتد در این مرحله دیگر زندگی وی مختل می شود و بیمار به درمان با داروهای گیاهی و نسخه های بومی روی آورد اما دیگر حتی برای درمان درست هم دیر شده است.
نمونه های این نوع برخورد با مشکل در اطراف ما ایرانی ها بسیار زیاد است و البته هر یک در مرحله از مراحل گفته شده.
مشکلاتی که این قدر قدیمی هستند که به عنوان جزیی از تاریخ ما تلقی می شوند و دیگر کسی حرفی از آنها به میان نمی آورد : تناقضات در روابط خانوادگی ما ایرانی ها با دنیای مدرن - مشکل رشوه - طولانی شدن دادرسی ها - مشکل بی انگیزگی مردم در انجام کار
مشکلاتی که سالها بعد متوجه اش می شویم : مشکل بی سوادی عمومی به معنای نوین آن و اینکه در دنیای فعلی فردی که آشنایی درستی با ابزارهای مربوط به فناوری اطلاعات و به ویژه اینترنت ندارد عملا بی سواد است.فردی که امروز نمی تواند ایمیلش را چک کند با فردی که دیروز نمی توانست نامه بخواند فرق چندانی ندارد و هردو در انزوا قرار می گیرند.مشکل عدم وجود زیرساختهای تجارت الکترونیک در ایران (پهنای باند ارزان - امضای الکترونیک - بانکداری پر سرعت الکترونیکی و تغییر در پروسه های اداری) . مشکل عدم توانایی ایرانی ها در ارتباط با مردم دیگر کشورها و بی خبری آنها از اوضاع اجتماعی کشورهای دیگر و حتی همسایه ها . مشکل عدم اطلاع روشنفکران و دانشمندان ما از آنچه در کشورهای همسایه ما می گذرد. مشکل آلودگی محیط زیست (برای اینکه اطمینان پیدا کنید که ما هنوز درک درستی از آلودگی محیط زیست نداریم به اخباری توجه کنید که هر خودروی برقی را خودروی پاک می دانند غافل از اینکه برقی که باطری ماشین را شارژ کرده از انرژی فسیلی حاصل شده و آلودگی پیش از روشن شدن خودرو تولید و در هوا پخش شده است )و بسیاری مشکلاتی که من هم هنوز نمی دانم.
مشکلاتی که در مرحله غر غر هستند : مشکل کمبود جای پارک خودرو - مشکل بی اخلاقی در بین فوتبالیستها و هنرمندان و ...
مشکلاتی که در مرحله پذیرش به عنوان وضعیت طبیعی هستند : مشکل بی اخلاقی عمومی نوجوانها و عدم توانایی تربیت نسل بعدی توسط والدین - مشکل نبود فرهنگ رانندگی - مشکل عدم توجه مردم به مطالعه و رواج فرهنگ سطحی نگری
مشکلاتی که در مرحله وخیمی هستند و می رود که جامعه را از هم بپاشند : مشکل دروغگویی عمومی مردم که منجر به بی اعتمادی وسختی داد و ستد های مالی شده - مشکل بی کاری - مشکل مسکن - مشکل توزیع گسترده مدارک بی مصرف و رواج خرید و فروش پایان نامه - مشکل اعتیاد - مشکل افزایش سن ازدواج
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

تشکر

مدتی پیش یک اعلامییه فوت به دستم رسید که بخش اعظم اعلامیه را تشکر از ارگانها و سازمانهای مختلف پر کرده بود. اگر کسی نمی دانست فرد متوفی کیست گمان می کرد دست کم استاندار یا نماینده یک شهر مهم است در حالی که بنده خدا یک روستایی عادی بوده و بازماندگانش برای مهم جلوه دادن خودشان چنین لیست بلند بالایی برای تشکر تهیه کرده اند. چنین وانمود کرده اند که چند وزارتخانه و ارگان مهم مثل وزارت آموزش و پرورش و وزارت نفت و راه آهن به طور رسمی در عزاداری آنها شرکت کرده اند
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
به طور اتفاقی در سایت ویکی پدیا عکسی پیدا کردم که یک حافظه ۸ گیگا بایتی امروزی را با یک حافظه ۸ بایتی چهل سال پیش مقایسه کرده بود. هر یک از حلقه ها در تصویر یک بیت است و هر ردیف هشت تایی یک بایت.
تهیه کننده تصویر Daniel Sancho
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
ایران هفتمین مصرف کننده لوازم آرایشی در دنیاست.ایران همچنین یکی از رکورد داران جراحی های زیبایی در جهانه.ایرانی ها هر سال ۲ میلیارد دلار برای زیبایی هزینه می کنند.تقریبا یک درصد کل درآمد ایران از صادرات نفت.رقم بسیار بزرگی است اما چرا؟
میل به زیبایی و دلربایی در انسان به ویژه در زنان به صورت طبیعی وجود داره.پس اصل قضیه ریشه در طبیعت انسان داره اما هزینه ای که ما ایرانی ها برای این منظور می پردازیم چرا این قدر زیاده؟ من در متون انگلیسی اینترنت به دنبال عبارتی مثل اینها جستجو کردم :
how to charm
how to be charming
به معنی اینکه چگونه می توان دلربایی کرد یا چگونه دلربا شد.به متنهای جالبی رسیدم.
این ها توصیه هایی بود برای دلربا شدن :
مودب باشید
در مورد دیگران قضاوت نکنید و به آزادی اونها احترام بگذارید
صمیمی باشید و هوشمندانه رفتار کنید
شوخ طبع باشید
خوش بین باشید
سعی کنید ظاهری آراسته و زیبا و سلامت داشته باشید
آهنگ صدای تان را کنترل کنید
لبخند بزنید
نام دیگران را به خاطر بسپارید
به سخنان دیگران خوب گوش کنید

و مواردی دیگر
اگر دقت کنید می بینید از بین ده مورد دختران و زنان ایرانی تنها روی یک مورد تمرکز کرده اند و آن هم به طور ناقص . داشتن ظاهری زیبا البته گاهی هم به قیمت از دست رفتن سلامتی. اما اگر منصفانه قضاوت کنیم باید این را هم باید در نظر گرفت که نوع روابط در ایران به گونه ایست که شاید فقط همین یک مورد برای دختران جوان بیشترین تاثیر را داشته باشد. من فکر می کنم مصرف بیمار گونه لوازم آرایشی به خاطر اینه که خیلی از دختران و زنان ایرانی آداب دلربایی را نمی دانند و در این مورد به بدوی ترین شکل ممکن رفتار می کنند .

نه هرکه چهره بر افروخت دلبری داند
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
به جز دلایلی که بچه های میراث فرهنگی در سالهای گذشته برای ثبت جهانی نوروز به نام ایران ارایه دادند من دلایل دیگری هم دارم که این سنت واقعا ایرانیه حتی می شه گفت جامه ای است که فقط به قامت ما دوخته شده و به تن کس دیگری هم نمی خوره.
با اومدن نوروز درد و مرضهای فرهنگی ما به شدت تشدید می شن. دست کم چهارصد نفر از همین امروز در صف دریافت نوبت از جناب ملک الموت قرار می گیرن و قرار ملاقاتشون هم در یکی از جاده ها معین می شه. جنون خرید برای اطفا عقده های روانی و تجمل و خودنمایی همه گیر می شه.در این میان زنهای ستم دیده ای که معمولا از تفریح سالم برخوردار نیستند (و یا حتی از امکانات تفریحی و لذات زندگی خبر دار هم نیستند) به بازار ها حجوم می برند و سعی می کنند از فرصتی که پیش آمده برای لذت بردن و گشت و گذار در میان اجناس و مغازه های مختلف استفاده کنند.در وضعیت شلوغ و سرسام آور مراکز خرید اما نخستین قربانی قوانین رانندگی و دومین قربانی افسران بی پناه راهنمایی و رانندگی هستن که معمولا آماج بلاهای ناشی از بی فرهنگی رانندگان و بی نظمی و فقر نیروی انتظامی و کمبودهای طراحی محیطهای شهری اند.
خود رسم و رسومات نوروز هم واقعا رنگ و بوی ایرانی داره. ماراتن مهمانی های پشت سر هم به سرعت برای میهمان و میزبان به یک دردسر کلافه کننده تبدیل می شه.بسیار اتفاق میفته که کسی صبح میهمان کسی بوده و بعد از ظهر میزبان همان فرد بشه.این مشکل را بگذارید در کنار تعداد افراد زیادی که باید به دیدنشان بروید و حرفی برای گفتن با آنها  و یا گوشی برای شنیدن حرفهای مفت آنها  ندارید.در میان این همه میهمانی های پشت سر هم مایه تاسفه که آدم فرصت مصاحبت با اون چند نفری را هم که چیزی برای گفتن دارند و مصاحبتشون برای آدم شیرینه از دست می ده.
این دلایل در کنار رفتار میزبانان ایرانی و اصرار به مصرف چای و میوه و شیرینی و آجیل ؛ نوروز را به سرعت به رخدادی رنج آور تبدیل می کنه. بگذریم از این اخلاق ایرانی ها که در موارد بسیاری به ناهنجاری ها خو می گیرند و به عنوان تقدیر الهی خود قبولشان می کنند و حتی فکر نمی کنند که شاید بشه این ناهنجاری ها را اصلاح کرد.
نکته ناهنجار دیگه هم اینه که ایرانی ها که معمولا از شغلی که دارند راضی نیستند و از اون لذت نمی برند. بنا بر این بعد از سپری شدن تعطیلات با کسالت و افسردگی (و بالاجبار) به سر کارهاشون بر می گردند. اگر تعطیلات برای یک اروپایی فرصتی برای تجدید قواست برای یک ایرانی درست مثل مرخصی یک زندانیست. زندانی هم هر اندازه هم در مرخصی باشه از بازگشت به زندان خوشنود نمی شه.
همه ی این دلایل نشون دهنده ی اینه که نوروز واقعا مال خودمونه
خدایا به فریاد ما برس
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

Conflict of interest

انسان اندیشمند تنها مخترع ابزارهای فیزیکی و مکانیکی نیست. انسان اندیشمند گاهی مفاهیم و یا جنبه هایی از وجود خود را کشف می کند که اهمیت آن از بسیاری از اختراعات مهم تر است. برخی اعتقاد دارند مهمترین دستاوردهای بشر در دنیای مدرن کشف همین مفاهیم جدید است.یکی از این مفاهیم که در دنیای غرب کشف شده و به آن اهمیت داده می شود مفهومی به نام تداخل یا مسابقه علایق است
Conflict of interest و competition of interest
مفهوم تداخل یا مسابقه علایق به این معنی است که فرد درگیر دو یا چند مسوولیت شود که برای انجام آن دو مسوولیت نیاز به انصاف و بی طرفی کامل وجود دارد ولی رعایت بی طرفی و انصاف در یک مسوولیت امکان (دقت کنید امکان) رعایت بی طرفی و انصاف در مسوولیتی دیگر را کم کرده یا از بین ببرد. مانند اینکه کسی برای شرکتی که در آن کار می کند از اقوامش خرید کند که در این صورت تمایل به خرید با حداقل قیمت در تعارض با کسب منفعت برای اقوام قرار می گیرد و ممکن است موجب زیان یکی از طرفین شود/و یا اینکه کسی در دو شرکت رقیب دارای سمت باشد .این اصل در واقع پایه تفکیک قواست.به این نکته هم دقت کنید که شایستگی یک فرد برای انجام مسوولیت مستقل از وجود تعارض علایق است و نیز اینکه در اینجا بحث از امکان است و بنا به وجود امکان است که باید از این وضعیت پرهیز شود. به این معنی که فرد ممکن است برای هر دو مسوولیت شایستگی کامل داشته باشد اما به دلیل امکان بروز عدم بی طرفی از اینکار پرهیز می شود .
نمونه هایی دیگر :
اینکه سازمانی یا شخصی خودش موظف به نظارت بر خود شود
اینکه مامور خرید بر اساس میزان خرید پاداش بگیرد
اینکه قاضی در نقش دادستان یا وکیل در یک محاکمه قرار گیرد و یا با یکی از طرفین دعوا نسبت خانوادگی یا شراکت اقتصادی و یا رابطه سازمانی داشته باشد
اینکه فروشنده به نماینده خریدار هدیه بدهد
لینک یک مقاله مختصر و مفید در باره همین موضوع
http://web.archive.org/web/20071103060225/http://www.ethics.ubc.ca/people/mcdonald/conflict.htm
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
[caption id="attachment_621" align="aligncenter" width="455" caption="تصویر وضعیت سقاخونه محل پنج ماه پیش با 51 قفل"]تصویر وضعیت سقاخونه محل - پنج ماه پیش با 51 قفل[/caption]
[caption id="attachment_622" align="aligncenter" width="483" caption="تصویر وضعیت سقاخونه محل - هفته گذشته با 52 قفل"]تصویر وضعیت سقاخونه محل - هفته گذشته با 52 قفل[/caption]
در محله ما یه سقاخونه قدیمی هست که مردم خیلی بهش اعتقاد دارند.این سقا خونه بخشی از دیوار یکی از خانه های محله است. می گن همین چهار پنج سال پیش که صاحب خانه می خواسته خانه رو بکوبه و از نو بسازه قصد داشته سقا خونه را هم خراب کنه اما خوابی می بینه و از این کار منصرف می شه. صاحب خانه طوری خانه را تخریب و بازسازی می کنه که به این سقاخونه آسیب نرسه.
تعداد قفلهای این سقاخونه که تو یه محله مذهبی هم هست می تونه معیاری برای سنجش تقریبی مشکلات محل باشه. من دو عکس با فاصله نزدیک به 5 ماه از این سقاخونه گرفتم. مقایسه این دو عکس نشون می ده تعداد قفلها (مشکلات مردم) در طی این مدت از 51 به 52 رسیده. اما ترکیب قلها تغییر کرده. در این مدت 13 قفل قدیمی باز شدند و به جای اونها 14 قفل جدید بسته شده.
می شه اینطور نتیجه گرفت که ظاهرا وضعیت مشکلات زندگی مردم محله ما تغییر چندانی نکرده. و در ضمن در هر ماه به طور تقریبی دو نیم مشکل مردم حل می شه و دو نیم مشکل جدید برای افرادی دیگر پیدا می شه.
امیدوارم یه روز هیچ قفلی به این سقا خونه و در زندگی مردم  نباشه مخصوصا از نوع اون قفلهای گردن کلفت .
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
[caption id="attachment_612" align="aligncenter" width="604" caption="میدان توپخانه پس از بارش برف ۲۶ دی ۱۳۸۹"]میدان توپخانه پس از بارش برف ۲۶ دی ۱۳۸۹[/caption]
[caption id="attachment_613" align="aligncenter" width="604" caption="میدان توپخانه پس از بارش برف ۲۶ دی ۱۳۸۹"]میدان توپخانه پس از بارش برف ۲۶ دی ۱۳۸۹[/caption]
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
حاجی سالها بود که پیش نماز مسجد محل بود. البته چون تو یکی دوجای دولتی یه کارهایی می کرد  دیگه به پول پیش نمازی محتاج نبود اما به نیت هدیه مبلغی را تیمنا می گرفت. امسال زمستون هوای شهر خیلی آلوده شده بود دلیلش هم می گفتن وارونگی هواست. البته مردم چیز دیگری را دلیل این آلودگی می دونستند. یه شب که شیخ داشت بعد از نماز برای مردم صحبت می کرد حرف به آلودگی کشیده بود که یکی از کاسبهای محل به اسم جواد که معمولا ته مسجد نمازش رو فرادا می خوند از همون ته مسجد بلند شد و همونطور که داشت از مسجد می رفت بیرون گفت حاج آقا شما می فرمایید این بلاهایی که سر ما تهرانی ها میاد از گناه های بالا شهری هاست خوب شما که پیش نماز این مسجدید و پیش خدا آبرو دارید یه نماز بارون بخونید که یه فرجی بشه آلودگی رفع بشه . حاجی گفت شما تشریف بیارید نماز جماعت من هم پیش نماز می شم اینطوری بارون حتما میاد . فردا شب جمعه نماز بارون می خونیم.
فردا شب بعد از نماز عشا رو به جمعیت برگشت و گفت الان می خوام نماز طلب بارون بخونم البته این نماز را باید در بیابان و صحرا خواند و دستور خاصی داره اما ما الان به نیت دعا و تضرع در حد امکان نماز رو به جا میاریم.بعد برگشت و شروع کرد.
دو سه روزی گذشت که باز جواد آقا از ته مسجد پاشد و در حالیکه می خواست از مسجد بره بیرون گفت حاجی پس بارون چی شد ؟ مردم گناهکارن شما چی؟ شما هم پیش خدا اینقدر آبرو نداشتی؟ حاجی فقط سکوت کرد تا جواد آقا از مسجد بره بیرون.
اون شب حاجی از این حرف خیلی دلخور شد البته بیشتر از بی اعتنایی خدا بود که ناراحت بود. قبل از اینکه خوابش ببره خیلی به این قضیه فکر کرد. تو دلش از خدا شاکی بود که با این همه عبادت و تقوایی که داره خدا چرا زبون یه کاسب پیزوری را به روش باز کرده.تو همین فکر ها بود که خوابش برد.
حاجی یک دفعه خودش رو تو یه فضای تاریک دید.یه نفر از پشت یه ضربه به پشت سرش زد. حاجی برگشت ! یه آدم خیلی پر هیبت رو دید که داره با خشم نگاهش می کنه. حاجی گفت چیکارم داری؟ ادم پر هیبت گفت من مامورم جواب سوالات رو بدم. حاجی خوشحال شد و گفت به به پس شما فرشته هستید ! جواب شنید که بله اما تو در وضعیتی نیستی که از دیدن من خوشحال بشی. فرشته دست حاجی رو محکم گرفت و کشید و گفت بیا تا جواب سوالت رو بگیری. فرشته دست حاجی رو کشید و حاجی رو پرت کرد روی زمین. حاجی یه لحظه چیزی نفهمید بعد دید صورتش روی خاک بسیار سرد یک خرابه تاریکه. سرش رو بلند کرد دید خرابه براش آشناس. خرابه توی مسیر هر شب حاجی بود.یه کم که دقت کرد دید اون ته جایی که یه کم از سقف یه اتاق هنوز سرجاش بود سه نفر دور یه آتیش کوچیک نشستن و دارن به سختی خودشون رو گرم می کنندو اونها رو می شناخت اون افراد رو هر شب می دید. سه نفر معتاد ولگرد بودند که روزها تو آشغالها رو می گشتند و شبها هم میومدند تو خرابه. یک دفعه ضربه سنگینی رو پس گردنش حس کرد.برگشت. همون فرشته بود. فرشته برسید اینها رو میشناسی دیگه؟ گفت آره سه تا معتاد ولگردند. فرشته پرسید خب دیگه چی ازشون می دونی ؟ گفت هیچی. فرشته گفت همین؟ توی اتاق گرم نشستی غذای گرم و لذیذ می خوری و با ماشین و راننده می ری سر کار و میای بعد می ری دعا می کنی بارون بیاد؟ فکر هم می کنی از خدا طلب کاری؟ فکر می کنی خدا با این همه اعمال خیر پیش مردم ضایت کرده که دعات مستجاب نشده؟ فکرشو کردی اگر بارون بیاد این بیچاره ها چطور باید شب یه جا برای خواب پیدا کنند؟ اینها بنده خدا نیستند؟ دعا نمی کنند؟ می دونی هزاران از اینها تو تهرانند و هرشب دعا می کنند بارون و برف نیاد؟
حاجی که از لحن تند فرشته ترسیده بود گفت خوب اینها معتادند دزدی هم می کنند می خواستن معتاد ... فرشته با یه سیلی محکم حرف حاجی رو برید و گفت بسه دیگه. فقط شما ها آدمید؟ اصلا فرض کن حیوان! اینها دست کم اندازه طویله ای که توش اسبهای سوارکاری تون رو نگه می دارید حق آسایش ندارند؟ حاجی گفت اون اسبها مال من نیستند مال باشگاهند من هم بنا به روایات فکر می کردم اسب سواری مستحبه رفتم باشگاه . فرشته گفت بسه دیگه . تو.جیه نکن.تو نمی فهمی زمان پیامبر اسب مرکب عادی مردم بوده؟ نمی فهمی؟ الان قیمت اسب چند برابر یه ماشینه؟ هان ؟ هزینه آسایش اسبها رو تو نمی دی؟ پولی که به باشگاه می دی بابت چیه؟
حاجی حسابی کم آورده بود. فرشته گفت حالا برسیم سر طلبی که مدعی هستی از خدا داری. فرشته دستش رو پیش برد و گوش حاجی رو محکم پیچوند و گفت ای نادان چیزی از عجب به گوشت خورده؟ کتاب اخلاق حتما خیلی خوندی ! بارها درس هم دادی! نخوندی که عجب چقدر در نظر خدا ناپسنده ؟ اینقدر که گاهی مومنی رو به گناه گرفتار می کنه که دچار عجب نشه.
فرشته گوش حاجی رو محکم تر پیجوند. حاجی زبونش بند اومده بود و مثل شاگردهای تنبلی که گوششون تو دست معلمها گیر افتاده تقلا می کرد.فرشته گفت خب بذار برات بگم که یادت بمونه عجب یعنی همین که مومنی پیش خودش فکر کنه بابت اعمال خیری که انجام داده از خدا طلبکاره یا اینکه فکر کنه خیلی ادم خوبیه و عیب و ایرادی به کارش نیست اما حاجی جرم تو از این هم بیشتره این تازه مال کسیه که اعمالش مقبوله. اول اینکه اعمال تو که اصلا مقبول نیست .مگر نشنیدی که مسلمون نیست کسی که از همسایش بی خبره؟ اون معتادها دو تا خونه باهات فاصله دارند .دوم. نمازهایی هم که بابتش پول می گیری هم به درد خودت می خوره . حتما می خوای بگی که نیتت پول نیست بلکه اون پول هدیه است خب خودت قضاوت کن اگر بهت پول نمی دادند باز هم میومدی اینجا نماز بخونی؟ سوم . فکر می کنی اون معتاد ها اصلا آدم نیستند . کی به تو این حق رو داده که این ها رو آدم حساب نکنی .چهارم . گفتی دزدند . تو کتابهات نخوندی که خدا از کسی بابت غذا و پوشاکی که برای زنده موندن نیاز داره بازخواست نمی کنه؟ پنجم . فرض کن که گناهکارند و باید مجازات اعتیادشون را پس بدن کی به تو گفته مامور مجازاتشون تو هستی؟ . ششم . اصلا می دونی اینها چرا معتاد شدند ؟
فرشته دستش رو از گوش حاجی برداشت ولی با دست دیگه یه سیلی محکم به حاجی نواخت و حاجی با فریاد از خواب پرید.
  • nasser mmn