مرقومات

مرقومات من

مرقومات

مرقومات من

طبقه بندی موضوعی
  • ۰
  • ۰

کدام من

چند شب پیش خواب دیدم که جایی هستم که چند تا تابلو جلوی من بود که روی هر کدام یک معما مطرح شده بود. در خواب معما ها را خواندم و نتوانستم پاسخش را بیابم. کمی بعد دیدم پاسخ هر معما را که هر کدام یک شی بود جلوی هر تابلو گذاشته شده بود. وقتی از خواب بیدار شدم واقعا تعجب کردم که چطور ذهن من معمایی برای من مطرح می کند که نمی توانم حلش کنم و اندکی بعد همان ذهن من معما را برای من حل می کند ! واقعا درون من چند من هست ؟!
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

روز داوری

هرکس حتی نظر گذرایی به قرآن بیندازد متوجه این نکته می شود که در این کتاب آسمانی شاید مهمترین مفهوم قیامت است. قیامتی که برپا می شود تا میان مردم داوری انجام شود و مردم به بهشت و دوزخ فرستاده شوند.ماندن در بهشت ابدی است و جهنم هم برای بسیاری کسان منزلی ابدی است. در برخی از آیات قرآن حتی تاکید شده که قیامت بسیار نزدیک است! در روایات آمده است که پیامبر می فرمود فاصله من با قیامت به اندازه دو انگشت بیشتر نیست مولوی حتی می گوید پیامبر خودش قیامت بود از این جهت که مرده را زنده می کرد.
برای درک بهتر این تفاوت مهم باید نظری به به اعتقادات مشابه در یهودیت و مسیحیت داشت.در آیین یهود مفهوم قیامت به معنی روز زنده شدن مردگان و داوری نهایی وجود ندارد بلکه یهودیان داوری را در یک روز هر سال برای تمام مردگان آن سال می دانند. از دید یهودیان جهنم ابدی وجود ندارد بلکه گناه کاران پس از داوری دوازده ماه عذاب شده و سپس برای همیشه نابود می شوند (اعتقادی که در قرآن صریحا مورد نکوهش قرار گرفته) . اما نیکوکاران به قرب الهی می رسند. اما اشاره صریح و مشخصی به مفهوم بهشت در تورات نشده است.
در آیین مسیحیت روز داوری نهایی وجود دارد و همچنین مفهوم بهشت و چهنم . اما بهشت مسیحی با بهشت اسلام تفاوت نسبتا زیادی دارد. بهشت مسیحی کاملا روحانی است و از نعمتهای مادی در آن خبری نیست و در واقع محل فرمانروایی خداست. در مقابل قران بدون اشاره به مادی بودن یا نبودن بهشت آنرا جایی توصیف می کند که نعمتهایی شبیه این دنیا مانند باغ و میوه و جوی و همسر زیبا و ..در آن است اما تاکید دارد که اینها ابدی است که نشان دهنده وجه غیر مادی آنهاست.
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

رستم و تراژدی دروغ

رستم بی تردید قهرمان اصلی شاهنامه است و شاید مهترین استوره هویت ایرانی. اما رستم پهلوان و بی همتا یک ایرانی است! یک ایرانی که در مهمترین رخداد زندگی اش که نبرد با فرزندش سهراب است نمی تواند از سلاح دروغ استفاده نکند و دو بار دروغ می گوید. یکبار برای اینکه ترسی در دل سهراب از ایرانیان ایجاد کند و این حقیقت را پنهان کند که ایرانیان بهترین جنگاورشان را برای نبرد با وی فرستاده اند. رستم در پاسخ سهراب که می پرسد که گمان می کنم رستم تو باشی پاسخ می دهد که من یک سرباز کم رتبه بیشتر نیستم :
من ایدون گمانم که تو رستمی
گر از تخمهٔ نامور نیرمی
چنین داد پاسخ که رستم نیم
هم از تخمهٔ سام نیرم نیم
که او پهلوانست و من کهترم
نه با تخت و گاهم نه با افسرم

اما در بار دوم زمانی است که سهراب او را بر زمین می زند و می خواهد با خنجر کارش را تمام کند به دروغ می گوید که رسم ایرانیان این است که وقتی پهلوان نوپایی پهلوان قدیمی را بر زمین می زند در بار نخست وی را نمی کشد !
دگرگونه‌تر باشد آیین ما
جزین باشد آرایش دین ما
کسی کاو بکشتی نبرد آورد
سر مهتری زیر گرد آورد
نخستین که پشتش نهد بر زمین
نبرد سرش گرچه باشد به کین
گرش بار دیگر به زیر آورد
ز افگندنش نام شیر آورد

اما نتیجه این دروغها یک تراژدی است که نخستین قربانی اش خود رستم است !

  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
[caption id="" align="alignnone" width="431"]ناصرالدین شاه قاجار ناصرالدین شاه قاجار[/caption]
 
مرد تصویر بالا را تقریبا هر ایرانی می شناسد. برخی به دلیل اینکه وی طولانی ترین سلطنت را در دوران معاصر داشته و برخی هم به خاطر کشتن ناجوانمردانه میراز تقی خان امیر کبیر. مدتی است دفترچه خاطرات روزانه این مرد خبیث را می خوانم. روزنامه خاطراتی که روایت کننده شخصیت یک مرد خبیث هوسباز خاله زنک و بی رحم و بواسیریه. اکثر صفحات این روزنامه خاطرات پر است از شرح شکار رفتن ها و اخبار خاله زنکی مثل شوهر کردن طلاق دادن فلان زن  و عروسی کردن و زاییدن فلان دختر و  ... . یکی از گزارشاتی که  در صفحات این کتاب مکررا به چشم می خورد گزارش خونریزی ها بواسیرش است. ظاهرا اینقدر امر بر وی مشتبه شده بوده که فکر می کرده برای آیندگان مهم است که بدانند سلطان صاحبقران در فلان روز از بواسیرش خون آمده.
در کنار این مرد بی رحم و خبیث پر است از درباریان چاپلوس و مثل خودش کم ارزش و سطحی نگر که مدام در حال کرنش در برابرش هستند و گاهی در برابر وی در میان خاک و لجن به خاکی می افتند .  در این روزنامه خاطرات اثری از نگرانی و ناراحتی شاه از درد و فقر و رنج مردم دیده نمی شود.
مردی که هرگاه حمعیتی از مردم را می بیند که دورش جمع شده اند گمان می کند همه در حال دعاگویی وی هستند.
شاهی که با داشتن صدها زن و کنیز هنوز چشمش به دنبال زن و دختر مردم است و هر جا زن و دختر خوشگلی دیده در خاطراتش یاد داشت کرده. مردی که اثر از رابطه پدرانه وی با فرزندانش دیده نمی شود اما به جایش مدام حواسش به ملیجک است . مردی که در حین شکار به دو پلنگ بر می خورد یکی را زخمی می کند و دیگری را سالم اسیر می کنند. دستور می دهد زنده شکم جانورها را پاره کنند تا وی تما شا کند بعد هم پوستش را می فرستد اندرون زنها تماشا کنند تا لابد پی به جرات و جسارت وی ببرند و بعد هم لاشه حیوان بیچاره دور بیندازند.
مردی که میرزا تقی خان امیر کبیر که بر وی حق پدری داشت را به ناحق کشت و قاتل وی را ملازم خود کرد.
کاش می شد دست میرزا رضای کرمانی را بوسید که چنین بی شرفی را به درک واصل کرد.
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
حتما به خوبی می دانید که محل رشد و نمو سوسکها و حشرات موزی در جاهایی است که دور از چشم نظارت است مثلا مرز بین دو آجر یا مرز بین یخچال و کابینت و زمین. هرچه این مرزهای خارج از دید بیشتر و بزرگتر باشند حشرات موذی بیشتر و بزرگتری در خانه پیدایشان خواهد شد. به همین علت وجود مارمولک و موش در خانه های قدیمی بسیار رایج است.
شبیه همین موضوع در مورد علم اخلاق هم صادق است. علمای اخلاق به ویژه در دوران پیش از مدرن مرزهای موضوعات اخلاقی را به درستی مشخص نمی کردند و کسانی چون تیمور و هولاکو و محمود غزنوی در میان این مرزهای مبهم رشد می کردند. با یک نمونه مطلب را روشنتر می کنم. قدما اکثرا به نظریه حد وسط در اخلاق اعتقاد داشتند. مثلا اگر می گفتید خشونت خوب است یا بد می گفتند مطلقا بد نیست بلکه باید در آن حد وسط را نگهداشت. اما حد وسط خشونت چقدر است. این علما در اکثر موارد نمی توانستند پاسخ دقیق و روشنی بدهند (البته خودشان اینطور گمان نمی کردند) به همین دلیل هم بسیاری از آنها (از جمله جناب خواجه نصیر الدین توسی معلم بزرگ اخلاق ) رفتار های خشونت آمیز جباران زمان خود را در حوالی همین حد وسط مطلوب می دانستند و به آن اعتراضی نمی کردند.یکی از کسانی که به نظریه حد وسط ایراد وارد می کند مولوی است. از دید مولوی این نظریه از اساس مشکل دارد چرا که در بسیاری از امور حد اقل و حد اکثر مشخص نیست که حد وسطش مشخص باشد.
ایراد دیگری که بر این نظریه وارد است این است که علاوه بر ابهام مغایر با دین هم هست. به عنوان مثال اسلام برخی امور را کلا ممنوع کرده از جمله شرب خمر و یا ریاکاری و شرک را . در مواردی هم مانند قمار دو سه مورد استثنا شده اند که به هیچ وجه با نظریه حد وسط تطابق ندارد.
بسیاری از مشاورین مذهبی که امروز در تلوزیون و مجالس مذهبی دیده می شوند هم اخلاقی مبهم از همین نوع را به مخاطبانشان عرضه می کنند . اخلاقی که نه تنها مشکل گشا نیست بلکه بعضا دستاویزی برای بی اخلاقی می شود چرا که هر فردی در موارد بروز ابهام بدون در دست داشتن ابزاری برای سنجش به گمان خود عمل می کند.از نمونه های بارز این سردرگمی در توصیه های این روحانیون در مورد تربیت کودکان است. توصیه های این افراد در مورد تربیت کودک معمولا توام با تناقض و ابهام است و پدر مادر در نهایت به درستی متوجه نمی شوند در چه مواردی باید نسبت به کودک سختگیری کنند و تا چه حد.
یک نمونه جالب از توصیه های اخلاقی متناقض را من نزدیک یکسال پیش در تلوزیون دیدم. برنامه ای روزهای پنج شنبه از تلوزیون پخش می شد که یک روحانی خوش صحبت در آن به خانواده ها مشاوره اخلاقی می داد. یکبار به طور اتفاقی در موقع صرف نهار این برنامه را تماشا می کردم. مجری یکی یکی سوالات را مطرح می کرد و روحانی پاسخهای راضی کننده ای می داد تا اینکه رسید به پیام یک خانم. خانم نوشته بود که آقای فلانی شما هفته پیش در برنامه در پاسخ به پرسشی در مورد حدود روابط با زنان حدیثی نقل کردید که مصاحبت با زنان موجب مردن قلب می شود و از آن وقت تا به حال همسرم که به من زیاد توجه نداشت رفتارش بسیار بد تر شده.
انتظارم این بود که روحانی مثلا بگوید این حدیث در مورد مصاحبت با زنان نا محرم است و خرابکاری هفته قبل را ماست مالی کند اما ایشان به جای این فرمودند که بله این حدیث درست است و منظورش هم کل زنان است نه فقط زنان نا محرم که شامل مادر و خواهر و همسر هم می شود اما شوهر شما خوب است که گاهی هم بدون زیاده روی برای شما وقت بگذارد و ... خلاصه توضیحاتی که داد هیچکدام نتوانست اصل قضیه را درست کند.
هفته بعد باز هم همان خانم پیغامی داده بود و اتفاقا من هم بیینده برنامه بودم . پیغام این بود که توضیحات هفته پیش شما در مورد حدیث کار را باز هم خرابتر کرده و ... روحانی محترم هم باز هم توضیحاتی دادند که هیچکدام نافی حدیث نبودند بدیهی هم بود که نشود قضیه را جمع کرد. حدیث را خود ایشان به عنوان حدیث صحیح نقل کرده و تفسیر کرده بودند و چطور می شد کسی را به مصاحبت بیشتر با همسرش تشویق کرد و در ضمن به او گفت که مصحابت بیشتر با همه زنان چیز خوبی نیست.
باید از این آقا ی مشاور پرسید که برادر من حدیثی بهتر از این پیدا نکردی که بگی ؟ اگر واقعا این حدیث درست است پس کلا باید برنامه تان را تعطیل کنید و به مردان توصیه کنید زنانشان را در اتاقی حبس کنند .
یک نمونه دیگر در مورد تربیت کودکان است . یکجا مشاور مذهبی می گوید بچه را تا هفت سال آزاد بگذارید و حدیثی از حضرت علی نقل می کند که چنین و چنان یکجای دیگر و در موردی دیگری توصیه می کند که مثلا بچه را مجبور کنند نماز بخواند و حجاب داشته باشد و چند حدیث هم برای همین موضوع نقل می کند.
یک نمونه دیگر موضوع ریا در نماز است. در بسیاری از موارد از جمله در قرآن ریا کاری به ویژه در نماز به شدت نهی شده اما در یک برنامه تلوزیونی پر بیننده کسی می گوید که در برخی موارد به ویژه در مورد نماز ریا ممکن است بد هم نباشد .
اگر در محتوای این طور برنامه های تلوزیونی دقیق شوید بسیاری از این مبهم گویی ها و تناقض گویی ها بیابید. به سادگی می شود دید که بی دلیل هم نیست که این همه بی اخلاقی و سردرگمی در جامعه دیده می شود.
بی اخلاقی ها و بی اخلاق ها دقیقا در فضای بین همین مرزهای ابهام است که رشد می کنند و گسترش می یابند. دقیقا مثل سوسکها که بین ترکها و سوراخهای حمام و دستشویی رشد و نمو می کنند.
بسیاری از این سوراخها را می توان با دقت و نقادی بست البته به شرطی که یک نفر همیشه متکلم وحده نباشد
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
در روایات آمده که گاهی خدا انسانهایی را به ملایکه نشان می دهد و به آنها می نازد .مثلا هنگامی که جوانی توبه می کند و از ندامت اشک میریزد و یا زمانی که بنده ای در دل شب خالصانه به درگاه خدا نیایش می کند. اما شیطان به چه کسی می نازد؟
در جایی می خواندم که شیطان می گوید من از برخی از بازاری ها بسیار خوشنودم چرا که من با دروغ گفتن از آنها راضی می شدم اما خودشان سوگند دروغ را هم به آن افزودند. اما این مال خیلی سال پیش است. تاجر دروغگو دست کم با دروغ گفتنش منفعت مالی بدست می آورد. اما امروز اگر از شیطان بپرسیم به کی می نازد چه خواهد گفت. از دید من خواهد گفت مردم ایران . مردمی که گناهانی مرتکب می شوند که لذتی هم برایشان ندارد و آن هم آزردن دیگران است.آزردن دیگران با بردن آبرویشان و غیبت کردن و دروغ گفتن. مزاحمت برای همسایه . رانندگی بد و ایجاد تصادف . این مردمی که علی رغم این همه عیب و ایراد ٬ خودشان را از همه به ویژه از همسایگانشان بهتر می دانند. این مردم گل سر سبد دسته گلهای ابلیسند. شیطان به شما افتخار خواهد کرد .شمایی که گناه می کنید و اما لذتی هم نمی برید . شما بندگان مخلص ابلیسید.
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
اولین تجربه من از دندانپزشکی وقتی بود که هنوز مدرسه نمی رفتم.حدود شش سالم بود و مجبور شدم یکی از دندانهای کرسی شیری ام را بکشم. تجربه بدی بود. بچه ای که با همین آمپولهای معمولی هم مشکل داره طبیعیه که با آمپول بی حسی که قراره توی دهنش تزریق بشه خیلی حس بدی پیدا می کنه. دکتر که اومد آمپول را تزریق کنه دردم گرفت و زدم به دستش. دکتر سریع دستش را کشید عقب و سوزنش هم کج شد.داروی بی حسی هم کامل تزریق نشد . دکتر شاکی شد و دعوام کرد . وقتی هم می خواست دندان را در بیاره با اینکه دندون شیری بود ولی درد ناراحتم کرد.
من دیگه دندانی نکشیدم تا همین چند هفته اخیر که تصمیم گرفتم دندانهای عقلم را بکشم. یه روز که از میدان هفت تیر رد می شدم یکباره به سرم زد برم همین دندونپزشکی توی میدون و کار را تمام کنم. انتظار داشتم تجربه بسیار دردناکی را تجربه کنم و خودم را هم آماده کرده بودم. نشستم روی صندلی و دکتر یه آمپول بی حسی تزریق کرد به دندان فک بالام. فک بالا دارای شبکه عصبی پر شاخه ایه و فرقش با فک پایین اینه که بی حسی در موضع تزریق به سرعت ایجاد می شه اما به سرعت هم از بین می ره. فک پایین اما شبکه تنک تری داره و دیرتر بی حس می شه اما بی حسیش پایداره. در ضمن اگر بی حسی در انتهای فک تزریق بشه نیمه محل تزریق به طور کامل بی حس می شه.
حدود پنج دقیقه بعد دکتر اومد بالای سرم و یک چیزی شبیه درفش برداشت (بر خلاف انتظار من که فکر می کردم با انبر دندان را می کشند) بعد گفت هر وقت درد حس کردی دستت را بیار بالا تا برات بی حسی مجدد تزریق کنم. خلاصه با یک چیزی دور دندان را از لثه جدا کردو بعد با اون شی عجیب شروع کرد به فشار دادن دندون من تا کج شد و اتصالش از فک قطع شد . پس از چند فشار بدون اینکه من درد چندانی حس کنم دندان را در آورد. متوجه شدم که توی این چند سالی که گذشته داروهای بی حسی خیلی پیشرفت کرده اند. کل کشیدن دندان نزدیک به یک دقیقه بیشتر طول نکشید و واقعا بی درد بود. هفته بعد یکی دیگه از دندونهای عقلم که نیمه در اومده بود را پیش همین آقای دکتر ضرابی جراحی کردم. اون هم بی درد بود اما مدتی در حدود یک ربع مجبور شدم دهنم را باز نگهدارم . تا سه چهار ساعتی دردی حس نمی کردم اما بعد از اینکه رفتم خانه ته گلوم درد می کرد (حالتی مثل گلو درد عادی ) و دیگه نمی تونستم آب دهنم را قورت بدم برای همین یه استامینوفن و یکی از قرصهایی که دکتر داده بود را خوردم و خوابیدم . در طول خواب هم هر وقت آب دهنم را قورت میدادم از درد بیدار می شدم اما دردش قابل تحمل بود. بعد از دو ساعت خواب دیگه درد کلا از بین رفت اما مجبور بودم وجود نخهای بخیه را تا یک هفته تو دهانم تحمل کنم.
هفته بعد رفتم برای کشیدن دندان بعدی و کشیدن بخیه ها. دکتر بخیه ها را به راحتی در آورد و بعد بی حسی تزریق کرد که دندان بعدی را بکشد.دندان بعدی مثل قبلی ها کشیده شد. با خودم یک ظرف برده بودم که این دندان را با خودم بیارم خانه و یه یادگار نگهدارم. از دکتر پرسیدم میشه دندان را با خودم ببرم. ایشون هم گفت بله چرا نمی شه. دندان را گرفت زیر آب که تمیز بشه و بعد دادش به من. توصیه کرد که باید توی وایتکس یا الکل نگهداری بشه چون دارای بافت زندس و فاسد می شه. دکتر می گفت بعضی از دانشجوهای دندانپزشکی برای مصارف مختلف دندون جمع می کردند و می گفت یه نفر از همکلاساش اندازه یه شیشه ترشی بزرگ دندون جمع کرده بوده.
دندون را آوردم خونه و از اون روز گذاشتمش توی مایع دهانشویه تا الکل گیر بیارم.
اگر دندانهاتون نیاز به ترمیم یا کشیدن داره زودتر اقدام کنید. دندانهایی خراب شده بد تر کشیده می شوند و گاهی هم موقع کشیدن خرد می شوند. از دردش نترسید . داروهای بی حسی واقعا نمی گذارند دردی حس کنید.
توصیه بعدی : این مثل را در همه زندگی جدی بگیرید : دندان خراب را هرجا یافتید به سرعت بکنید بندازید دور . این دندان خراب می تونه یک عادت ناپسند و یا یک فامیل ناجور باشه
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

دایی محسن مرد قانون !

ما یه دایی داریم به اسم محسن. این دایی محسن ما آدم عجیبیه. همیشه به نظر خیلی خونسرد میاد.توی دوره راهنمایی ترک تحصیل کرد. از همون سالها همیشه موتور داشت. همیشه هم موتورهاش هوندا بودند و خیلی هم تر و تمیز نگهشون می داشت. اغلب با رفقاش می رفتند موتور سواری و تک چرخ می زدند. ویژگی اصلی دایی محسن این بود که خیلی چیزها را جدی نمی گرفت که مهمترینش قانون بود. دایی محسن به تجربه دریافته بود که قانون توی این کشور شوخیه. وقتی رفت سربازی تازه جنگ تموم شده بود و سپاه داشت به صورت انبوه سرباز وظیفه می گرفت. این دایی ما هم خوشی زده بود زیر دلش و هر وقت دلش می خواست غیبت می کرد. اول با هفته ای یه روز شروع کرد و به جایی رسید که در سال دوم فقط هفته ای یک روز می رفت خدمت. بعد کلا بی خیال خدمت شد. یکی دو بار دژبان سراغش اومد ولی خونه نبود. بعد از مدتی هم اهل خانه خودشان دژبان خبر می کردند که بگیرندش ببرن خدمت اما با دژبان از در خارج می شد و سه چهار ساعت بعد تنهایی بر می گشت.معمولا یه پولی می داد به دژبانها و میومد خونه.البته چندان هم از کسی دلخور نمی شد .
جند سالی که گذشت دیگه دژبانها هم بی خیالش شدند. براش زن گرفتند و بچه دار شد. بچش یک ساله بود که پس از ده دوازده سال دژبان دوباره اومد سر وقتش. گرفتنش بردند یه پادگانی توی دزفول. یکی دو هفته ای خبری ازش نبود. تا بابام رفت دنبالش دزفول. رفت سراغ فرماندشون که رضایت بده منتقلش کنند تهران چون زن و بچه داره. فرمانده هم گفته بود من از خدا می خوام که شر اینو از سر ما کوتاه کنی. گفته بود این ده دوازده سال از سربازها بزرگتره و کسی رو ادم حساب نمی کنه هر وقت هم دلش می خواد سیگار می کشه حتی تو انبار مهمات تو بازداشتگاه هم که می اندازیمش عین خیالش نیست. گفته بود اگر ورداری ببریش لطف بزرگی به پادگان می کنی. بعدش فرمانده یه مرخصی براش زده بود و داده بودش دست بابای ما که ببرتش. دایی محسن اومد تهران و دیگه خبری از دژبان نشد تا یکی دو سال پیش خدمتش رو خرید.
این دایی محسن ما یه عمویی داشت که مرحوم شد به اسم عمو عطا. عمو عطا توی ده زندگی می کرد و هر سال یه سری هم به تهران هم می زد . سال اخری که عمو عطا اومد تهران خیلی مریض احوال بود. مریضیش شدت پیدا کرد و توی خونه خواهرش از دنیا رفت. قرار شد بردارن ببرن ده خودشون دفنش کنند اما از نظر قانونی درد سر داشت. برای همین هم تصمیم گرفتند همینطوری مثل یه آدم زنده بشونندش توی ماشین و ببرنش ده. خلاصه یه ماشین پیکان جور کردند و مرحوم عمو عطا رو نشوندند صندلی عقب کنار برادر و خواهرش و کلاه شاپوش را هم گذاشتند روی چشماش که انگار خوابیده.اولش کسی داوطلب برای رانندگی نشد چون می ترسیدند مشکلی براشون پیش بیاد اما یه نفر بود که می دونست قانون در ایران هیچوقت برای یه قانون شکن مصمم مشکلی ایجاد نمی کنه. دایی محسن سالها بدون گواهینامه و بدون کارت پایان خدمت رانندگی کرده بود و خانه و موتور و ماشین خرید و فروش کرده بود و خوب می دانست که مشکلی درکار نیست.
یکی از عموها گواهینامه داشت اما رانندگی نکرده بود و دایی محسن ما هم گواهینامه نداشت و هم سرباز فراری بود ولی رانندگی بلد بود. خلاصه دایی محسن نشست پشت فرمون و عموش هم کنارش که اگر گیر دادند بگه راننده اون بوده. راه افتادند و پس از چند ساعت رانندگی رسیدند به مقصد و کسی هم بهشون گیر نداد.
رفتار دایی محسن همیشه به من نشون داده که اگر کسی واقعا بخواد همیشه قانون را زیر پا بذاره مشکل چندانی براش پیش نمیاد. البته باید توجه داشت که باید همیشه اینکار را بکنه . اگر کسی بخواد بعضی قوانین را اجرا بکنه اونوقت براش مشکل درست می شه.
همین چند سال پیش یه باندی که کارت پایان خدمت جعلی صادر می کردند دستگیر شدند. پس از دستگیری اینها افرادی را که از این جاعلین کارت جعلی خریده بودند هم شناسایی شدند. اما جالب اینجاست که برای هیچکدام از اونها مشکلی ایجاد نشد با اینکه همه اون افراد در واقع سفارش دهنده ها و استفاده کننده های مدارک جعلی بودند. اون موقع بود که من فهمیدم که من چه موجود احمقی بودم که دوسال وقت گرانبها را با حقوق ماهی پانزده هزار تومان صرف سربازی کرده بودم.
خدا همه احمقها را شفا بده
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

هلن توماس

هلن توماس یکی از قدیمی ترین خبرنگاران گروه خبری کاخ سفید بود. هلن توماس به مدت پنجاه و هفت سال برای یونایتد پرس کار می کرد. و نخستین زن عضو و رییس انجمن خبرنگاران کاخ سفید بود. این خانم از سال ۱۹۶۱ در کاخ سفید به عنوان خبرنگار مشغول به کار بود و پس از چهل سال کار در کاخ سفید به عنوان یکی از مشهور ترین خبرنگاران ایالات متحده شناخته می شد. این خانم اما پس از یک مصاحبه در سال ۲۰۱۰ بلافاصله از کار برکنار و بازنشسته شد. اما این خانم چه چیزی در مصاحبه اش گفت که در یکی از آزاد ترین کشورهای دنیا باید از کار برکنار می شد.
خبرنگار در جشن سالانه یهودیان آمریکا از وی پرسید که نظر وی در مورد اسراییل چیست.
هلن گفت : اسراییلی ها باید گورشان را از فلسطین گم کنند.
خبرنگار : نظر بهتری ندارید ؟
هلن : یادت باشه که اسراییلی ها فلسطین را اشغال کرده اند
خبرنگار : خب اسراییلی ها باید کجا برن؟
هلن : برن به خانه ها شون
خبرنگار : خانه ها شون کجاست؟
هلن : لهستان و آلمان و ...
خبرنگار: یعنی شما می گید یهودی ها برگردند به آلمان و لهستان ؟
هلن: و آمریکا و هر جایی دیگه ای که ازش اومدند؟ چرا مردمی را که قرنها اونجا زندگی کرده بودند بیرون کردند؟
خبرنگار : شما تاریخ اون ناحیه (اسراییل) را می دانید؟
هلن : کاملا ! من اصلیت عرب دارم
مصاحبه هلن به سرعت منتشر شد و سه روز بعد وی از کارش در کاخ سفید برکنار شد.
http://en.wikipedia.org/wiki/Helen_Thomas
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

بحث جغرافیایی

مدتی پیش جایی مهمان بودیم که چند مهمان دیگر هم غیر از ما حضور داشتند . تلوزیون روشن بود و مسابقه از کی بپرسم داشت پخش می شد.مجری پرسید کدام قاره است که بیابان ندارد. گزینه ها هم اروپا و اقیانوسیه و آسیا و امریکا بود.
توجه مهمانها به این سوال جلب شد. یکی گفت اروپا . یکی دیگه گفت نه اروپا بیابون هم هم داره . یکی پرسید کجاش؟ جواب شنید که توی اسپانیا. باز یکی دیگه اومد وسط و گفت اسپانیا که توی اروپا نیست. بحث بین این دو نفر در مورد اسپانیا شروع شد که یکی دیگه پرید وسط و گفت شاید اقیانوسیه باشه که بیابون نداره. اسم اقیانوسیه که اومد یه نفر گفت راستی اقیانوسیه مگه همون استرالیا نیست. یکی دو نفری گفتند آره. بعد ادامه داد استرالیا که جزو آسیا شده ! تیم ملیش هم توی آسیا بازی می کنه. یکی دیگه جوابشو داد که نه بابا استرالیا از اول هم جزو آسیا بود مگه یادتون نیست تیم ملیشون با ایران بازی کرد برای جام جهانی !؟ همون سالی که با گل خداداد باختند . ... خلاصه این بحث ها ادامه یافت و من ترجیح دادم سرم به کار خودم باشه و دیگه نفهمیدم که دامنه این بحث به کجا انجامید.
  • nasser mmn