مرقومات

مرقومات من

مرقومات

مرقومات من

طبقه بندی موضوعی
  • ۰
  • ۰
 

 
امشب به طور اتفاقی در سایت تلگراف با تصویر بالا روبرو شدم. این وسیله که کاملا شبیه وزنه هایی است که به پای زندانی های جنایتکار  می بستند در واقع ابزاری است برای مجبور کردن دانش آموزان به درس خواندن. یک فروشگاه آنلاین این ابزار را برای والدینی که می خواهند در فصل امتحانات بچه شیطانشان را زمینگیر کنند به قیمت 75 پوند انگلیس عرضه کرده. این ابزار یک قفل تایمر دار دارد که می تواند تا چهار ساعت یچه را تا حدی زمینگیر کند و وزن توپ متصل به زنجیر نیز حدود 10 کیلو است.
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
روایت زیر یکی از روایت های مشهور است که حتی در کتب اخلاقی و عرفانی آورده می شود.روایت این است :
روزی رسول خدا در مسجد نشسته بود، مردی وارد شد و مشغول نماز گردید و رکوع و سجودش را کامل به جانیاورد. رسول خدا(ص) فرمود: او چون کلاغ بر زمین نوک زد و اگر با چنین نمازی بمیرد به غیر دین من خواهد مرد.
اما از دید من این روایت یک مشکل اساسی دارد و آن هم این است که نعوذ بالله به پیامبر اسلام عمل غیبت را نسبت داده است. در این روایت به وضوح از شخص مسلمانی پشت سرش بد گویی شده آن هم از طرف پیامبر اسلام که معصوم است! همین مطلب نشان می دهد این حدیث باید جعلی باشد. البته این به عقل ناقص ما می رسه تا بزرگان چی بگن!
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

عالم

یکی از بستگان ما پس از تصادفی که با موتورسیکلت کرد و ضربه ای به سرش وارد شد دیگر از مزه هیچ غذایی لذت نمی برد. برای این بنده خدا مزه همه ی غذا شبیه مزه خاک است و به همین دلیل هم بسیار لاغر شده. اگر به زبان عرفا صحبت کنیم در واقع ایشان در عالم بی مزگی زندگی می کند. اینطور است که دو نفر در کنار هم هستند اما در دو عالم مختلف زندگی می کنند.یکی در عالم مزه ها و دیگری در عالم بی مزگی این رخداد نشان می ده که چطور دنیای دو نفری که در دو عالم مختلف هستند با هم متفاوته..
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

دل و آینه

در ادبیات فارسی از آینه بارها به عنوان تمثیلی از دل استفاده شده است.
به عنوان نمونه سعدی می گوید
دل آینه صورت غیبست ولیکن
شرطست که بر آینه زنگار نباشد
یا داستان مسابقه رومیان و چینیان بر سر نگارگری که در مثنوی آمده است.
از دید عرفا دل اگر چون آینه پاک باشد صورتهای غیبی به آسانی در آن نشان داده می شوند.یکی از جلوه های این دل های زلال تر از آینه الهامات اولیاست که از میوه های این جلوه های غیبی یکی
همین کتاب گرانقدر مثنوی یا دیوان حافظ است.
. آینه هنرش این است که هرچه جلویش بگذاری بی کم کاست نشانت می دهد. آینه هرچه به نور حساس تر باشد آینه تر است.
اما دلهایی هست که هزار بار از آینه زلال تر و حساس ترند. این دلها با دیدن اشک کودکی می گریند و با دیدن رنج جانوری می شکنند. این دلها حتی وقتی خونین می شوند هم باز زلال و حساسند و بارها حساس تر از آینه.این دلها حتی وقتی می شکنند زلال تر و شفاف تر می شوند.خدا نزد دل شکستگان است و اشک نشان شکستن دل است. اینجاست که می گویند نشانه زلالی دل اشک است و شوینده زنگار دل گریستن است اما چه گریستنی !؟
شنیدن کی بود مانند دیدن. خدا قسمت شما کند یا خودتان دلی زلال تر از آینه داشته باشید یا دست کم با کسی که چنین دل پاک و زلالی دارد مدتی همنشین شوید.
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
در قرآن کریم آمده که برخی از بهشتیان با مشاهده نعمتهای بهشتی می گویند ما شبیه اینها را در دنیا هم دیده ایم. من همیشه فکر می کردم منظور آنها دیدن میوه و خوراکی ها و منظره هایی است شبیه آنچه در دنیا هست. اما با اندیشیدن در مورد صفات نعمات بهشتی و صفات بهشت به این نتیجه رسیدم که احتمالا منظور این افراد چیز دیگری است.
مثالی می زنم. فرض کنید فردی هزار سال پیش در بغداد کار بسیار نیکویی انجام داده . مانند آن فردی که هزینه سفر حجش را به زن بی نوا بخشید. بوی این کار نیک از پس هزار سال و از فاصله مکانی چند هزار کیلومتر هنوز به مشام کسی که دلش صاف باشد می رسد. خب مگر در روایات نیست که بوی بهشت از صدها سال فاصله به مشام بهشتی ها می رسد؟
یا فرض کنید شما فردی را که گرفتاری بزرگی دارد از گرفتاری رهایی بخشید . آیا این رهایی برای وی گواراتر از شیر و عسل نیست ؟! آیا مزه این رهایی شبیه مزه همان جوی های شیر و عسل بهشتی نیست ؟
به نظر من خداوند مهربان مزه همین کارهای نیک را به بهشتی ها می چشاند و آنها خواهند گفت ما شبیه این نعمتها را در دنیا دیده و چشیده ایم.
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

روزه

مدتیه این فکر ذهنم را مشغول کرده که شاید قصد خدا از روزه در روزهای سخت این بوده که یک عده نتوانند روزه بگیرند و مجبور شوند به جبرانش فقرایی را سیر کنند. داشتم فکر می کردم اگر رفتیم اون دنیا و خدا به من گفت خیلی خبیثی که تو دل تابستان سی روز گرسنگی و تشنگی را تحمل کردی که مبادا مجبور شوی به فقیر غذا بدهی ! اون وقت من باید چی جواب بدم ؟!
تازگی ها همچین روایتی را در جایی خواندم که تا حدی موید همین مطلب است :
افطاری دادن به برادر روزه دارت از گرفتن روزه بهتر است.
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
چشمتون روز بد نبینه امروز زدیم شبکه پویا دیدم داره یه انیمیشن نشون میده برای بچه ها ! چه انیمیشنی ! رستم داشت با سردسته دیوها دعوا می کرد دست آخر هم زدش زمین و شمشیرش را تا ته چند بار فرو کرد توی قلبش و خون از سینه دیو خان فوران می زد بیرون بعدش هم راه افتاد شروع کرد به لت و پار کردن بقیه دیو ها . کله یکی رو می برید دست یکی رو قطع می کرد یکی رو از وسط نصف می کرد و خون هم فواره می زد بیرون. بعد از این کارتون لطیف هم یک کلیپ انیمیشنی نشون داد که چند تا بچه کوچیک داشتن وسط خیابونی که برای عبور ماشین خط کشی شده بود آواز می خوندند و بازی می کردند! این شبکه پویایی ها کی هستند ؟ اصلا می دونن بچه چیه ؟ واقعا یک فاجعه توی این شبکه داره اتفاق میفته . ظاهرا هیش متخصص کودک شناسی بالا سرشون نیست.
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

نوزادان معتاد

در یکی از سایتها گزارش بسیار دردناکی نوشته بود از نوزادانی که از مادران معتاد متولد می شوند و معتاد به دنیا می آیند. این نوزادان در بیمارستان بستری می شوند و ترک داده می شوند اما با تحمل رنج و درد و بی قراری ....
حتی تصور کودکی چند روزه که دارو به او تزریق می شود و او رنج می کشد و می لرزد تا تاوان خطای مادرش را بدهد بی نهایت درد آور است.
اگر می شد بشر تمام توانش را به کار می برد و به عنوان اساسی ترین برنامه اش برای قرن جاری کاری می کرد که رنج و غم تنها از کودکان تا حد ممکن برداشته شود واقعا ارزشش را داشت.
اگر تمام دارایی بشر تنها صرف همین یک هدف شود سزاوار است.
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
سالها پیش یعنی حدودا اوایل دهه ی سی یا اواخر ده بیست جعفر آقا توی یه کارگاه آینه سازی کار می کرد.کارگاه مال یه حاجی بازاری بود اما جعفر آقا اداره کننده کارگاه بود. جعفر آقا از همه کارگرها با سابقه تر و وارد تر بود و حساب کتاب کارگاه هم با اون بود اما مزدی که می گرفت به اندازه زحمتی که می کشید و مسوولیتی که داشت نبود و مهمتر اینکه کفاف زندگیش را نمی داد . صاحب کارش هم پول بیشتری بهش نمی داد. یه روز که حسابی دلش گرفته بود سر راه که داشت از بازار می رفت خونه رفت تو یه مسجد و دو رکعت نماز خواند. پیش خدا از وضعش گله کرد گفت خدایا یه چاره ای برای ما بساز ! چند روزی بعد گرم کار بود که یکی از کارگرا صداش کرد و گفت یه نفر اومده دم کارگاه و سراغ شما را می گیره . جعفر آقا از ته کارگاه یه نگاهی انداخت و دید یه مرد غریبه دم در ایستاده. خلاصه رفت پیش طرف سلام علیکی کرد و گفت بفرمایید من جعفرم! اون بنده خدا جعفر آقا را وراندازی کرد و با خوشحالی گفت جعفر آقا خیلی وقته دنبالتم یه کاری دارم که به فقط راست کار شماست.
یه تاجر شیشه چند تا کانتینر شیشه درجه یک از خارج وارد کرده اما توی راه و موقع بالا پایین کردن بارها یه تعدادی از شیشه ها توی جعبه ها شکستن. شما چون تو کار ساخت آینه هستی می تونی از این شیشه ها استفاده کنی و من می تونم با قیمت خوب شیشه ها را برات بخرم.
جعفر آقا گفت من الان صد تومن هم پول نقد ندارم !
اون بنده خدا گفت عیب نداره بیا بریم من درستش می کنم . می تونی شیشه ها را بیاری باهاش کار درست کنی پولش را خرد خرد بدی.
خلاصه از جعفر آقا انکار و از اون آقا دلال اصرار. نهایتا آقای دلال جعفر آقا را برد پیش صاحب شیشه ها.
تو راه جعفر آقا گفت ببین من با همه این شرایط کلا دو هزار تومن بیشتر نمی تونم پول بدم و قیمت شیشه ها شاید ده برابر این حرفها باشه. دلاله گفت باشه تو کاریت نباشه. اگر تو شیشه ها را نخری هیچکس دیگه خریدار نیست طرف باید یه پولی بده بیان شیشه ها ببرند اما با این شیشه های شکسته درجه یک می شه آینه های کوچیک ساخت و فروخت که فقط کار خودته در ضمن همه شیشه ها هم نشکستند دست کم نصفشون سالمند.
آقای دلال اوس جعفر رو برد دفتر صاحب شیشه ها. یه سلام و علیکی کردند و بعدش گفت ببین حاجی ان اوس جعفر آینه سازه. تنها کسی که می تونه شیشه های تیکه پاره شما را بخره اینه اگر این نخره دیگه کسی نیست و باید یه پولی هم بدی بیان بارها را خالی کنند ببرند دیگه خود دانی. در ضمن هزار تومن هم بیشتر نمی تونه بده!
حاجی یه فکری کرد و گفت من چند برابر این شیشه ها را خریدم !
دلال گفت ببین شیشه ها سالم نیستند مشتری دیگه ای هم نیست.
حاجی یه فکری کرد و گفت باشه . آقای دلال چند تا سفته از جیبش در آورد و داد دست جعفر آقا و جعفر آقا هم معادل هزار تومن سفته امضا کرد و داد دسته حاجی. بعدش هم خداحافظی کردند و اومدن از دفتر بیرون. از اول کار تا آخر هم جعفر آقا جز سلام و خداحافظی هیچی نگفت.
جعفر آقا آدرس انبار و گرفت و رفت. به مدت دو ماه هرروز کارش این بود که می رفت یه گاری از انبار بار می زد میاورد کارگاه و شیشه ها را تبدیل به انواع مختلف آینه می کرد. از آینه های بزرگ تا آینه های دستی کوچیک. سفته ها را یک ماهه پاس کرد و خرج در رفته نزدیک ده برابر سود کرد. چند هفته بعد آقای دلال دوباره اومد کارگاه به دیدن جعفر آقا اما البته این بار دیگه جعفر آقا خودش برای خودش مغازه و کارگاهی دست و پا کرده بود. جعفر آقا حسابی تحویلش گرفت و دویست تومن اسکناس گذاشت جلوش. آقای دلال از روی اسکناس ها پنجاه تومن به اضافه پول سفته ها را برداشت و بقیه را برگرداند. هر چی هم جعفر آقا اصرار کرد چیزی برنداشت و گفت من فقط حق دلالیم و هزینه هام را بر می دارم و هیچ پول اضافه ای نمیگیرم .گفت برکت تو همینه و خداحافظی کرد و رفت.

جالبه که این دلال درستکار مثل یک فرستاده غیبی ناگهان وارد ماجرا می شه و بی نام و نشون هم خارج می شه میره و کسی هم که ماجرا را برای من تعریف می کرد حتی اسمش را نمی دانست.

  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

دل و انصاف

مهمترین و کهن ترین اصل اخلاقی در تاریخ بشر که به نام قانون زرین از آن یاد می شود این اصل است :
هرچه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند.
اشاره به این اصل دست کم از قرن ششم قبل از میلاد وجود دارد و این اصل به بیانهای مختلف در ادیان و مرامهای گوناگون آمده است.
اما رگ حیات این اصل این است که انسان بتواند احساس دیگران را همراه با شرایط آنها به درستی احساس کند.دیگرانی که چه بسا همسن و همجنس و هم فرهنگ وی هم نیستند . در واقع تنها انسانی می تواند بر اساس این اصل به انصاف دست یابد و به درستی عمل کند که خودش احساسات انسانی سالمی داشته باشد. انسانی که تربیت احساسی درستی نداشته است و یا دارای عقده های فرو خفته یا احساسات سرکوب شده است حتی اگر بخواهد و حتی اگر فرد کاملا معقول منطقی و متقی هم باشد در بسیاری از موارد نخواهد توانست منصف باشد چون توان احساس درست به جای دیگران را ندارد !
بر اساس این اصل جان انصاف و اخلاق در دل انسان است.
البته این نکته را نیز باید در نظر گرفت فرد بی عقل یا کمهوش نیز قادر به دانستن احساس افرادی که در شرایط یکسانی با وی نیستند نیست .
  • nasser mmn