[caption id="attachment_740" align="aligncenter" width="604" caption="ورودی حجره ای که امیر کبیر در آن کشته شد"]

[/caption]
[caption id="attachment_741" align="aligncenter" width="604" caption="محل قتل امیر کبیر"]

[/caption]
بی نینگ انگلیسی که همراه وزیر مختار انگلیس امیر را ملاقات کرده وی را فردی درشت و تنومند و هوشمند توصیف کرده.بی نینگ می نویسد امیر در جوانی اهل کشتی بوده و اندام قوی و درشت وی هم موید همین مطلب است.از پهلوانی امیر اطلاعی در دست نیست اما ورزش زورخانه در زمان وی رایج ترین ورزش بود.
لباس امیر جبه بود و به منشیانش نیر دستور داده بود جبه به تن کنند . امیر کلاه بلندی بر سر می گذاشت و موهای وی بلند و از نوع به اصطلاح پاشنه نخواب بود
همه کسانی که وی را می شناختند- از دوست دشمن- وی را دارای هوش و فراست و شخصیتی استوار دانسته اند از قایم مقام فراهانی تا نمایندگان انگلیس و روس.
وزیر مختار انگلیس در یکی از گزارشاتش می نویسد پول دوستی که صفت بارز ایرانیان است به هیچ وجه در امیر راهی ندارد.همه وی را فردی مورد اطمینان و غیر قابل فساد می دانستند. دکتر پلاک اتریشی می نویسد پولهایی که به امیر می دادند و نمی گرفت همگی خرج کشتنش شد.
امیر به ندرت به کسی قول می داد اما اگر وعده ای می داد حتما به آن عمل می کرد. این مطلب را بمی دانستند که هرگاه امیر به کسی قولی بدهد باید آن امر محقق شده شمرد. امیر خود نیز به این صفت خود مباحات می کرد. در جایی به میرزا جعفر خان مشیر الدوله می نویسد ؛ بر خلاف اسلافش حرف بی مغز نمی تواند به زبان آورد چه جای آنکه بنویسد.
پدر امیر کربلایی قربان نامی از نزدیکان قایم مقام فراهانی بود. کربلایی قربان فرد بی چیزی نبود دست کم مدارک نشان می دهد یک دانگ از دهی جزو دارایی وی بوده.میرزا تقی در ابتدای جوانی از منشیان معتمد قایم مقام فراهانی بود .قایم مقام بارها در نامه هایش از وی نام برده و آینده روشنی برای وی پیش بینی می کرده. امیر نماینده ایران در مذاکرات تعیین حدود مرزی با عثمانی در ارزنه الروم بود و از عهده این کار به خوبی بر آمد.مرزهای غربی ایران امروز همان مرزهایی است که امیر در مذاکرات صلح با عثمانیان آنرا تثبیت کرد.
نهم ژانویه ۱۸۵۲
از چند روز قبل مهد علیا تعدادی خواننده و نوازنده زن برای دخترش عزت الدله همسر امیر فرستاده بود با این خبر که عن غریب امیر به وزارت منصوب می گردد. مهد علیا خبر احتمال بازگشت امیر به قدرت را به عمد در شهر شایع کرده بود. عزت الدوله همواره نگران دسیسه برای کشتن امیر بود این شایعه می توانست نگرانی وی را کم کند. هیچ غذایی برای امیر نمی اوردند مگر اینکه پیش از وی همسرش از آن می خورد. عزت الدوله لحظه ای امیر را تنها نمی گذاشت.
صبح آنروز خبر آوردند که پیکی از تهران خواهد رسید که فرمان وزارت امیر و خلعتی شاه را می آورد.
عزت الدوله البته باز هم نگران بود و خبر را باور نداشت. امیر اما به حمام رفت . شاید خبر رسیدن خلعت را باور کرده بود.
علی خان فراش که به باغ فین رسید چاپار دولتی را در کنار در حمام دید که منتظر امیر بود که از حمام خارج شود و پاسخ نامه ای را از وی بگیرد.علی خان فراش دست وی را گرفت و به خود به حمام برد که وی زن امیر را از آمدنش مطلع نکند. مامورانش در دیگر حمام را مسدود کردند.
فراشباشی به چند نفر از مامورانش وارد صحن حمام شد و فرمان شاه را نشان داد. امیر با حق نعمتی که بر علی خان داشت پرسید شما چرا مامور اینکار شدید. امیر خواست عزت الدوله را ملاقات کند و نزد وی وصیت کند اما علی خان نپذیرفت چرا که می دانست با عزت الدوله نخواهد گذاشت وی ماموریت شیطانی اش را انجام دهد.
امیر به دلاک گفت رگهای دو دستش را بزند. خون از رگهای وی فوران می کرد . امیر دو دستش را بر زمین نهاده بود و منتظر بود تا مرگش در رسد. علی خان فراش آن مامور دور از شرافت به میر غضب اشاره ای کرد. میر غضب با چکمه به میان دو کتف امیر کوبید. چون امیر به زمین در غلطید دستمالی در گلویش کرد تا جان داد.فراش جهنمی به سرعت برخواست و گفت دیگر کاری نداریم. وی و همراهانش با اسبان تند رو به تهران باز گشتند.
راستی که چقدر زیادند این علی خانهای فراش بی شرافت در تاریخ این کشور.
یک انگلیسی نقل می کند وقتی سالها بعد حمام فین و محل قتل امیر را دیده دیوارهای حمام را که خون امیر به آن ریخته بود را تراشیده بودند و کسی هم دیوار را تعمیر نکرده بود.
عزت الدوله به تهران منتقل شد و گفته اند که تا با برادرش ناصر الدین شاه ناجوانمرد روبرو شد هر چه فحش ناسزا می دانست به وی گفت.
از امیر دو دختر و یک پسر بازماند که یکی از این دو دختر همسر مظفر الدین شاه و مادر محمد علی شاه است
- از کتاب امیر کبیر و ایران اثر فریدون آدمیت
بخشی از شعر فریدون مشیری در مورد امیر کبیر:
هنوز، نفرین می بارد از درو دیوار.
هنوز، نفرت از پادشاه بد کردار.
هنوز وحشت از جانیان آدمخوار!
هنوز لعنت بر بانیان آن تزویر.
هنوز دست صنوبر به استغاثه بلند،
هنوز بید پریشیده سر فکنده به زیر،
هنوز همهمه سروها که " ای جلاد!
مزن! مکش! چه کنی؟ های ؟!
ای پلید شریر!
چگونه تیغ زنی بر برهنه در حمام؟!
چگونه تیر گشایی به شیر در زنجیر!؟
هنوز، آب، به سرخی زند که در رگ جوی،
هنوز،
هنوز،
هنوز،