مرقومات

مرقومات من

مرقومات

مرقومات من

طبقه بندی موضوعی
  • ۰
  • ۰

سختی ها

درختانی که در بیابان و در شرایط سخت رشد می کنند، ریشه های محکم تری دارند و در مقابل ناملایمات مقاوم ترند ، اما چنین درختانی معمولا میوه ای ندارند.
این گفته حکیمانه را مجید خان از بچه محل های قدیمی ما می گفت.مجید معمولا وقتی این حرفها رو می زد که کسی می گفت شرایط سختی که دنیا برای کشور ما ایجاد کرده موجب مقاوم تر شدن ما می شه .
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰
قضیه حکم تحریم تنباکو را حتما شنیده اید.یاد آوری این جریان برای خیلی ها غرور آفرین و امیدوار کننده است.از دید خیلی ها این حکم سیلی محکمی بر صورت استعمار بود. البته این تحلیل درست است.متن حکم چنین بود:

الیوم استعمال توتون و تنباکو بای نحو کان حرام و در حکم محاربه با امام زمان است.

می بینید که یک مجتهد استعمال توتون و تنباکو را دشمنی و محاربه با امام زمان می داند.از دید مردم این حکم به قدری تکان دهنده بود که نمی شد از آن تبعیت نکرد. حال به این حکم آشنا دقت کنید:

پیامبر اعلام می کند دروغ گویی حرام و در حکم دشمنی با خداست ،

اکثر مردم به این حکم بی توجهند ! چرا؟
آیا این نشان دهنده یک بیماری دینی و اجتماعی نیست؟ مردم حکم یک مجتهد را بالاتر از پیامبر و دشمنی با امام زمان را خطرناک تر از دشمنی با خدا می دانند! وجدانتان را قاضی کنید ! آیا این نشان دهنده رسوخ یک بیماری مهلک در اعتقادات مردم نیست؟هنوز هم فکر می کنید باید از عملی شدن حکم تحریم تنباکو خوشحال باشیم؟
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

سمنقور

سمنقور جانوری است به شکل سوسمار که توی عطاری ها پیدا می شه  و در طب سنتی کاربرد داره. قدیمی ها این جانور رو نوعی ماهی می دونستند.اندازه نمونه هایی که من از این جانور دیدم کمی بزرگتر از مارمولکهای خانگی است. قدیمی ها از این ماهی برای افزایش نیروهای 18+ استفاده می کردند. در نوشته های عبید زاکانی هم اسمی از این ماهی در یک داستان 18+ آمده است.
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

کلمه خدا

مریم ، باکره بود .  مریم عیسی را متولد کرد.  عیسی کلمه خدا بود.
محمد (ص)، عامی  بود.  محمد  قرآن را متولد کرد.    قرآن نیز کلمه خدا بود.
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

یکی از روزهایی که با آقای روحانی کلاس داشتیم من خیلی دیر به دانشکده رسیدم به همین دلیل پیش خودم گفتم حالا که نزدیک نیم ساعت از شروع کلاس گذشته خوب نیست برم سر کلاس. رفتم تو کتابخونه و خودم رو با کتابها مشغول کردم تا کلاس بعدی شروع بشه.وقتی کلاس تموم شد از پنجره کتابخونه دیدم بچه های کلاس اومدن توی محوطه فضای سبز دانشگاه و دارند با استاد روحانی عکس یادگاری می گیرند.سریع دویدم بیرون و رفتم کنار اونها که من هم تو عکس باشم. توی اون شلوغ پلوغی رفتم نزیک استاد وایسادم. عکس رو که انداخت بچه ها جابجا می شدند که یک عکس دیگه بندازند.یه دفعه چشم استاد افتاد به من و گفت شارلاتان سر کلاس نیومدی حالا اومدی با ما عکس بندازی ! این حرفو که زد همه زدند زیر خنده.

این استاد روحانی شخصیت جالبی داشت.یه وقتهایی گریزهای کوتاهی می زد به ادبیات و مطالب جالبی می گفت.یادم میاد بعد از کلاس بعضی وقتها می رفت چهار زانو روی میز می نشست و پیپش رو روشن می کرد.بعضی از بچه ها در مورد ادبیات و شعر ازش سوال می کردند و استاد هم جوابشون رو می داد.

یه دفعه داشت در مورد این صحبت می کرد که دیتابیس چه محصولیه که استفادش هم نیاز به تخصص داره و اینکه خارجی ها زحمت کشیدند که چنین محصولاتی تولید می کنند.مکثی کرد و پرسید تا حالا کسی از شما با هواپیما رفته رشت؟ گفت از اون بالا حتما شالیزارها رو دیدید که کیلومترها دشت رو سبز کردند.گفت اون سبزی حاصل شالی هاییه که دانه به دانه ، چند بار تاکید کرد دانه به دانه ، به دست مرد و زنهای شالیکار شمالی در زمین کاشته شده اند و ما کیلو کیلوی اون رو می خوریم و هیچ تولیدی مفیدی نداریم.چند ثانیه ای سکوت کرد و تو چشم ما ها خیره شد و بعد دوباره برگشت سر درس.

اون موقع که ما با استاد روحانی کلاس داشتیم تازه java 2 ارایه شده بود و خیلی هم طرفدار پیدا کرده بود.آقای روحانی هم از تاثیر جو تبلیغاتی روی دانشجو ها و مشغول شدن اونها به ظواهر تکنولوژی خیلی خوشش نمی اومد ، برای همین گهگداری یه تیکه ای به جاوا می انداخت. یادم میاد که داشت در مورد طراحی بانک اطلاعاتی برای سازمانهای بزرگ صحبت می کرد که گفت الان دیگه توی دهن هر برنامه نویسی آدامس جاوا افتاده و هی تکرار می کنه جاوا جاوا جاوا. گفت امروز شما وارد هر سازمانی می شید توی پاگرد اول نشه توی پاگرد دوم حتما یه نفر جلوی شما ظاهر می شه و فریاد می زنه جاوا ! جاوا !

البته ایشون با جاوا مشکلی نداشت اما می گفت برای استفاده درست از زبان باید مفاهیم زیادی رو بدونید.

چند بار حین درس انگار که یک دفعه یاد چیزی افتاده باشه مکث کرد و انگار که روی صحبتش با خودش باشه گفت ، محمد تقی ، قدت کوتاهه یادت باشه این یعنی به خاک نزدیکتری از بقیه.

آقای روحانی هر وقت می خواست به دانشجوهای خمار و کسانی که به جای مطالعه دنبال کتابهای سطحی و احساسی هستند تیکه بندازه می گفت بعله به طرف می گی چی مطالعه می کنی میگه بامداد خمار (الف خمار رو می کشید).البته اینقدر آقای روحانی گفت که من هم که خیلی اهل داستان نبودم رفتم و اون کتاب رو خوندم.داستان جالبی هم بود.

  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

روزی

جای تاسف است که بیشتر معلمین اخلاق و مذهب ما مفهوم درست روزی را نمی دانند (البته فکر می کنند که می دانند، که مصداق جهل مرکب است). معلمین که ندانند وضع دیگران معلوم است.برای روشن شدن قضه دو مثال می زنم که نشان می دهد مفهومی که از روزی در ذهن مردم است چقدر اشتباه است.

روایتی است از معصوم (احتمالا امام صادق) که شخصی از امام پرسید اگر دزدی غذای حلال را از من بدزدد و بخورد آیا آن غذا روزی دزد بوده یا من.امام پاسخ داد خدا به کسی روزی حرام نمی دهد.آن غذا روزی تو بوده که دزد آنرا به حرام خورده است.

دقت کنید، یعنی ممکن است خداوند روزی شما را مقرر کرده باشد اما فردی به ناحق آنرا بخورد و روزی به شما نرسد تا از گرسنگی بمیرید!

روایت دوم اینکه شخصی از حضرت علی پرسید چرا افرادی که عالم هستند معمولا تنگ روزی و فقیر هستند.مولا علی پاسخ داد علم فرد هم جزو روزی وی است. یعنی روزی فرد تنگ نیست بلکه به جای پول از نوع علم است.

با در نظر گرفتن همین دو مثال هم می توان فهمید کسانی که مردم را تشویق به بچه دار شدن می کردند و می گفتند روزی اش را خدا می دهد چقدر در اشتباه بودند و چقدر مردم را به اشتباه می انداختند.در جامعه ای که راه رانت خواری و حق خوری فراخ باشد چطور می شود امیدوار بودی روزی مقرر خداوند به دست مردم برسد.

  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

تلفات ایران در جاده ها در سال 87 در حدود 23500 نفر بوده که به ازای هر صد هزار نفر جمعیت ایران در حدود 33 نفر می شود.نکته جالب اینکه تلفات در اثر استفاده از سلاح گرم در آمریکا (که اسلحه آزاد است ) به ازای هر صد هزار نفر حدود 11 نفر است!

یعنی ماشین، زیر پای یک ایرانی،  سه برابر خطرناکتر و مرگبار تر است از سلاح گرم در در دست یک آمریکایی.

ازدید دیگر، این آمار نشان دهنده درجه ی مرگبار بودن حماقت است،صفتی که ما آنرا بیشتر مسخره می دانیم تا مرگبار.اگر به این آمار، تلفات بر اثر کارهای احمقانه دیگر(سیگار ، اعتیاد ، بی احتیاطی در محل کار و ..) را نیز بیفزاییم، اهمیت حماقت به عنوان بزرگترین قاتل بشر، مشخص تر  می شود.

(منبع آمار تلفات امریکا http://www.statemaster.com/graph/cri_mur_wit_fir-death-rate-per-100-000 )

  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

یکی از تجربیات جالب من در دوره دبیرستان  برکناری معلمین توسط دانش آموزان  بود.انگیزه برکناری معلمین، معمولا بی سواد بودن معلمها بود (مفتخریم که هیچوقت معلمی را به دلیل سخت گیری برکنار نکردیم).برکناری یا بهتر بگویم براندازی معلمها در سال اول به روشهای نرم صورت می گرفت اما در سالهای بعد روشهای ترکیبی مورد استفاده قرار گرفتند.

روش براندازی اینگونه بود که در ابتدا باید بچه های کلاس به این جمع بندی می رسیدند که معلم کلاس باید برکنار شود.این کار با رایزنی با بچه های مخ کلاس صورت می گرفت (علی صدیقیان ، نوید عباسی و ...) .البته بسته به درس با بچه هایی که تیو اون درس وارد تر بودند مشورت می شد.درمورد درس زبان علی صدیقیان ، فرشید شیدفر ، محمد حقیقی از جمله ممیز ها بودند، در مورد درس شیمی عبقری ، هندسه و مثلثات سیامک طاعتی  و ...

[caption id="attachment_287" align="aligncenter" width="450" caption="آقای برازنده دبیر جبر سال سوم"]آقای برازنده دبیر جبر سال سوم [/caption]

پس از اینکه بچه های به جمع بندی کلی می رسیدند نتیجه در کلاس مطرح می شد و اگر بچه ها در کل به این نتیجه می رسیدند که حاضرهستند هزینه برکناری معلم را بدهند کار شروع می شد.

نخستین مرحله درخواست برکناری دبیر بود که به صورت غیر رسمی توسط مبصر یا بچه های موجه به دفتر اعلام می شد.اگر دبیر با یکی دو درخواست بر کنار نمی شد بچه ها خودشون درست به کار می شدند.

در روش نرم، کار فقط با عدم حضور بچه ها در کلاس صورت می گرفت، به این ترتیب که با قرار قبلی بچه ها از همگی پس از خوردن زنگ از آمدن به کلاس خود داری می کردند. اکثر بچه ها حاضر بودند تا سه چهار بار این کار را تکرار کنند تا دبیر برکنار شود اما در مواردی همان دفعه اول له جواب می رسید و گاهی هم پس از سه چهار بار اعتصاب هم کار به نتیجه نمی رسید و بچه ها هم به عزم راسخ مدرسه در نگهداشتن معمل پی برده وی با وضع کنار می آمدند. در این اعتصابات دسته جمعی معمولا ده دوازده نفری بودند که با دیگران همکاری نمی کردند که من از بردن نامشان خودداری می کنم.در سال اول، به همین روش و تنها با یک جلسه اعتصاب دبیر زبان (به نام تنها) و دبیر ریاضی جدید (اسمش یادم نیست) برکنار شد.اما در سالهای بعد کار سخت تر شد و کار به روشهای سخت تر رسید.

روش سخت یا روش ترکیبی پس از اعمال روش نرم و یا همزمان با آن استفاده می شد. در این روش از دو ابزار قوی برای به زانو در آوردن دبیر استفاده می شد.

ابزار اول داد یا همان فریاد ناگهانی بود.در این روش بچه ها سعی می کردند با داد زدن به صورت ناگهانی و در موقعیتهای غیر قابل پیگیری اعصاب دبیر را به هم بریزند.کار از ورود دبیر به کلاس شروع می شد.به این صورت که وقتی دبیر وارد کلاس می شد و بچه ها بلند می شدند یکی از بچه های میزهای آخر از کمبود دید دبیر استفاده کرده ، سرش را قدری پایین می برد و یکی دو بار، بلند فریاد می زد "برو بیرون ". متبحر ترین فرد در استفاده از این ابزار آرش بود که بعدا به لقب آرش دادو مفتخر گردید. فریادهای بعدی در حین کلاس و در مواقعی که دبیر رو به تخته بود زده می شد.داد زننده باید طوری رفتار می کرد که وقتی دبیر سرش را بر می گرداند متوجه تغییر وضعیت چهره و یا خنده شخص نمی شد.به عنوان مثال آرش این طور وانمود می کرد که در حال صحبت با بقل دستی بوده.از قربانیان این روش اقلیما ، موسوی (دبیر قرآن) ، بوشفک (ریاضی جدید سال سوم ) ، خان دایی (جبر سوم) ،فراهانی (پشمال) جبر سال دوم و  شهسواری بودند.

ابزار بعدی استفاده از روشهای گرافیکی بود.در این روشها با کشیدن کاریکاتور و شعار روی تخته ، دیوار کلاس یا کاغذ (کاغذ روی میز یا لای دفتر کلاس قرار داده می شد) دبیر مجبور به برکناری می شد. مبتحر ترین شخص در استفاده از این روش خودم بودم !به عنوان بهترین نمونه، این روش با موفقیت کامل در سال دوم بر علیه فراهانی (دبیر جبر) به کار گرفته شد اما استفاده از آن در مقابل دبیر جایگزین جبر و نیز موسوی (دبیر قرآن) به نتیجه نرسید.در دوره مبارزه با فراهانی تمام دیوارهای کلاس با استفاده از کچ از شعارهایی ضد فراهانی پر شده بود. این شعارها با خط روزنامه ای بزرگ و توسط من نوشته شده بود و در مواردی نیز کاریکاتور فراهانی نیز بر روی تخته توسط من یا دیگران نقاشی می شد.در مورد فراهانی همزمان از دو ابزار دیگر (داد و اعتصاب) نیز استفاده شد.

نکته : در سالهای دوم تا چهارم از روش اعتصاب برای کنسل کردن امتحانات غیر رسمی هم استفاده شد که معمولا به نتیجه نمی رسید.در یک مورد فارسی اقدام به پاتک کرد و وقتی فهمید بچه ها اعتصاب کرده اند به کتابخانه مدرسه آمد و از بخت بد بیتشر بچه ها را آنجا گیر انداخت و پس از پرخاش کارتهای ما را گرفت و به صورت گروهی از همه نمره انضباط کم کرد.
  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

اون موقع من کلاس دوم یا سوم ابتدایی بودم.سال 67 یا 68 بود. همون روزهایی که وقت و بی وقت برقها قطع می شد.اون موقع بابای ما همکاری داشت به اسم آقای خیر خواه.یه شب زمستونی این آقای خیر خواه با خانواده دعوت بودند خونه ما و البته اولین بار هم بود که میومدند.به همین دلیل از صبح اون روز به ما بچه ها سفارش اکید شده بود که یه وقت آبروریزی نکنیم ، شلوغ بازی در نیاریم و مودب باشیم ، به شیرینی ها حمله نکنیم ، خودمون و خونه رو کثیف نکنیم، با بچه مهمون دعوا نکنیم و... خلاصه از این طور توصیه هایی که پدر و مادر ها به بچه هاشون می کنند تا آبروشون رو پیش مهمونهای رودروایسی دار نبرند.

[caption id="attachment_177" align="aligncenter" width="200" caption="آقای خیر خواه"]آقای خیرخواه[/caption]

تا شب ما حسابی توجیه شده بودیم و البته خجالت از آقای خیر خواه و خانمش که برای اولین بار بود می دیدیمشون هم مزید بر علت شد که دست از پا خطا نکنیم.اون شب بابام شیرینی ها خوبی هم گرفته بود.ما هم که عاشق شیرینی ! همونطور که بهمون سفارش شده بود، نفری یه شیرینی، اون هم وقتی بهمون تعارف شد، ورداشتیم و خوردیم. اما شیرینی های توی ظرف هی به ما چشمک می زدند.

ما تو ذهنمون در حال نقشه کشیدن برای شیرینی ها بودیم که چطور بعد از رفتن مهمونها می تونیم همه رو بخوریم که یک دفعه یک اتفاق جالب افتاد. برق رفت و همه جا تاریک شد ! توی اون تاریکی من و داداشم سریعا به این فکر افتادیم تا پیش از روشن شدن چراغ نفتی یه دستبردی به شیرینی ها بزنیم. توی تاریکی کم کم و با رعایت جوانب داشتم دستم رو جلو می بردم که ظرف شیرینی رو پیدا کنم که خانم خیر خواه با خنده به شوهرش گفت آقا یه کبریت روشن کن تا من برای بچه ها یه داستان تعریف کنم تو تاریکی حوصلشون سر نره.

ما سریع دستامون رو کشیدیم عقب و رفتیم سر جامون .آقای خیرخواه که سیگاری هم بود سریع یه کبریت روشن کرد و اتاق کمی روشن شد.خوشحال بودیم که لو نرفتیم که خانم خیر خواه شروع به تعریف کرد و گفت آره بچه ها یه نفر تعریف می کرد یه شب یه نفر رفته بود مهمونی که وسط مهمونی برقها رفت، بچه های صاحب خونه هم از تاریکی استفاده کردند و میوه شیرینی ها رو خوردند، چراغ که روشن شد همه افتاد گردن مهمونها و آبروی مهمونه رفت !

خلاصه ، همه متوجه شدند قضیه چیه و زدند زیر خنده .

  • nasser mmn
  • ۰
  • ۰

جامعه ملل (League of Nations) پس از جنگ نخست جهانی تشکیل شده بود و قرار بود چیزی شبیه یا بهتر از سازمان ملل فعلی باشد.قانون تصمیم گیری این سازمان به گونه ای بود که تصویب قوانین و قطعنامه ها در این سازمان باید با موافقت همه کشورهای عضو صورت می گرفت ، به این معنی که در واقع همه کشورها در این سازمان حق وتو داشتند.این وضعیت در واقع شبیه مدلی است که برخی سیاستمداران ساده انگار و بی اطلاع امروز جهان به دنبال آن هستند.اما جامعه ملل عمر کوتاهی داشت و ناکارامدی آن موجب نابودی اش شد.این سازمان در مقابل تحرکات و بی قانونی های هیتلر و موسولینی کاملا فلج بود.

خطای بزرگی که در بنای این سازمان صورت گرفته بود این بود که موسسان آن واقعیتهای مهمی را نادیده گرفته  بودند و بنای آن بر مبنای نگاهی بسیار خوش بینانه بود.مشکل دیگر این سازمان نداشتن نیروی نظامی مستقل برای اعمال زور بر علیه متخلفین بود.

پس از جنگ جهانی دوم ، سازمان ملل متحد بر مبنای رفع معایب اصلی جامعه ملل بنا شد.با یک نگاه واقع بینانه ، نمی توان اهمیت کشورهای قدرتمند را نادیده گرفت (به همه کشورها به طور یکسان حق وتو داد) همچنین نمی توان کارایی یک سازمان را تنها به امیال این کشورها وابسته کرد.بنا براین ساختار فعلی شورای امنیت همراه با حق وتو در نظر گرفته شد که علی رغم معایبی که دارد تا حدود زیادی کارایی دارد و توانسته سازمان ملل را در طول نیم قرن سر پا نگهدارد.باید در نظر داشت که مهمترین اصلی که یک سازمان باید در نظر بگیرد شرط بقای خود سازمان است. اگر سازمان ملل از دادن حق وتو به کشورهای قدرتمند جهان خود داری می کرد بعید به نظر می رسید این کشورها در بلند مدت سازمان ملل را جدی بگیرند و این سازمان قدرت اجرایی برای مصوبات خود داشته باشد.

در واقع وجود حق وتو است که توانسته تا حدودی باعث برقرای نظم در جنگل کشورهای جهان شود.البته راه برای اصلاح معایب این سازمان باز است اما هر راه حلی که دارای معایب بیشتری از ساختار فعلی باشد و یا واقعیت وجود قدرتهای برتر را یکسره نادیده بگیرد محکوم به فناست.

  • nasser mmn